ᬊᬁ90: Just for you

1.2K 281 216
                                    

آهسته وارد اتاق شد و با دیدن کمرِ برهنه مو وانیلی، لبخندی روی لب هاش شکل گرفت.
چند تقه آروم به بدنه چوبی در زد تا امگا رو متوجه حضورش بکنه.

جیمین به سمت صدا برگشت و با دیدن یونگی، لبخندی درخشان تقدیمش کرد:
_ صبح بخیر هانی
_ صبح توهم بخیر وانیل
با علاقه، اولین ماهِ روی کمرش رو بوسید. و دست هاش بر حسب عادت دور کمر امگا وانیلی حلقه شد.

_ صبحانه حاضره
_ ....ولی اشتها ندارم
بی توجه به غر های لوس مو وانیلی، حوله ای تمیز از توی کشو برداشت تا موهای خیسش رو خشک کنه.

_ ولی باید یه چیزی بخوری عزیزکم. بعدش باید قرص های ویتامین ات رو بخوری
جیمین مثل یه پسر بچه حرف گوش کن، آروم و ساکت ایستاد تا موهای خیسش توسط آلفاش خشک بشه. ولی بازم با صدایی آهسته غر زد:
_ ولی گرسنه نیستم.....
_ یه کوچولو بخور. هوم؟
_ حال تهوع هم دارم تازه

مرد حرکات دستش رو متوقف کرد و از پشت سرش رو جلو کشید تا بتونه چهره آویزون جیمین رو ببینه:
_ واقعا حال تهوع داری؟
مو وانیلی نگاهش رو دزدید و حرفش رو صحیح کرد:
_ یه کم...حال تهوع دارم. در ضمن، سرمم درد میکنه
_ دمنوشت هم آماده ست.

سر شونه لخت امگا رو بوسید و قبل از اینکه از اتاق بیرون بره، گفت:
_ سر میز منتظرتم وانیل
جیمین آهی بخاطر نگرفتن نقشه و دروغ هاش کشید و بعد از لباس پوشیدن، راهی آشپزخونه شد.

قبل از اینکه روی صندلی بشینه، اعلام کرد:
_ فقط یه ذره میخورم
_ ممنون وانیل‌
یونگی با لبخند حرکاتش رو دنبال کرد و روی پنکک امگاش، خامه ریخت.

_ امروز نوبت سونوگرافی داریم وانیل.
جیمین که تا اون لحظه داشت با بی میلی لقمهِ توی دهانش رو می‌جوید، با شنیدن این حرف آلفا، چشم هاش گرد شد و با شادی توی جاش صاف نشست.
_ وای درسته! به کل یادم رفته بود!
یونگی با لبخند تشویقش کرد و براش سر تکون داد:
_ پس زودتر صبحانه ات رو بخور تا بریم
_ باشه!

مو وانیلی که ماجرای اشتها نداشتن رو فراموش کرده بود، تند تند پنکک رو توی دهانش جا داد و به سختی با لپ های پف کرده، شروع کرد به جویدن.
یونگی با شیفتگی به چهره بامزه اش خیره شد و با خنده محوی گفت:
_ آروم تر بخور توله

جیمین بی توجه، دمنوشِ سرد شده اش رو یک نفس سر کشید و اعلام کرد:
_ خوردم! حالا بریم!

.
.
.
.

دکتر با لبخندی متین، به تخت اشاره کرد.
_ لطفا اینجا دراز بکشید
جیمین نگاهی به یونگی انداخت و مرد با اطمینان براش سر تکون داد.
امگا به آرومی روی تخت دراز کشید و دکتر مشغول راه انداختنِ دستگاه شد.

_ امکانش هست لباس تون رو بالا بزنید
یونگی بعد از تنظیم کردنِ بالش پشت امگا، پیش قدم شد و بافتِ شیری رنگ جفتش رو به مقدار لازم، بالا زد.

Love me [Yoonmin]~|completedWhere stories live. Discover now