ᬊᬁ20: You are drunk!

1.6K 353 176
                                    

Jimin's P.O.V:

مسیر زندگیم از جاده خاکی خارج و وارد مسیر صاف و هموار گذشته شده بود.

و هیچ کس نمیدونه که چقدر من بابت این موضوع خوشحالم!

اینکه دیگه خبری از اون آلفای خواننده نیست.
همچینن آمار هیت هایی که بهم داده میشد، رو به کاهش بود.
انگار مردم داشتن از تنفر ورزیدن بهم خسته میشدن.

شهرتم روز به روز افزایش پیدا می‌کرد و درخواست به کمپانی برای داشته من، زیاد و زیاد تر میشد.

حالا اسم من جزو 5 مدل برتر توی کره جنوبی بود!

هربار که عکس خودم رو در سطح شهر میدیدم، لبریز از غرور و شادی میشدم.

حجم هدایایی که برام فرستاده میشد، وسیع تر و گرون تر میشد!
خیلی از اون بسته های شیک از طرف آدم های سرشناس و معروفی بودن!
خیلی هاشون هم از طرف کمپانی و برند های کوچک و تازه تأسیس شده.

ولی بخش عظیمی از هدایا از طرف مردم بود. هدایای ساده ای که همراه با علاقه و عشقی بزرگ برای من فرستاده میشد.

جوری که وقتی اون پاکت ها و جعبه هارو بین دست هام میگرفتم، انرژی مثبت و عطر خوشش بهم روحیه میداد.

تمام این اتفاقات باعث رشد سهام و سود کمپانی هم شده بود و کیم ها برای جبران و قدردانی، ون ساده ام رو به یک ون مشکی با تجهیزات کامل جایگزین کردن.

حقوق ناچیزی که قبلا دریافت میکردم، الان به طرز چشم گیری زیاد شده بود!
اتاق کارم قرار بود با یک دفتر بزرگ تعویض بشه که من مانعش شدم.

زیادی به فضای اتاق عادت کرده بودم و تحمل جابه جایی نداشتم.

با اینحال بخاطر معروفیتی که روز به روز داشت زیاد تر میشد، مجبور به اساس کشی شدم.
واحد نقلی خودم دیگه اونقدر امینت نداشت و حریم خصوصیم به شدت تو خطر بود‌.

پس با کمک و راهنمایی پدرم و پول هایی که توی حساب بانکیم بود، تونستم صاحب یکی از واحد های داخل گانگنام بشم.

آپارتمانی سر به فلک کشیده، همراه با اهالی ساکت و آروم.
جوری که هر کس سرش به کارش خودش بود و مزاحمتی برای همدیگه اینجاد نمیکردن.

با اینکه از جابه جایی بیزار بودم، اما ایندفعه باعث آرامش و راحتیم شد.

خونه جدیدم زیادی بزرگ و راحت بود.
باید یه تشکر درست و حسابی از پدرم میکردم.

با اینحال فعلا قصد داشتم که قول شامی که به هوسوک هیونگ داده بودم رو جبران کنم.
درکنار اون بتا، دونسنگ آلبالوییم هم دعوت کردم.
همچین نیک و جین‌یانگ
خیلی نامردی بود اگه یونگی رو مهمون نمیکردم.

اگه به گوشش می‌رسید ناراحت میشد؟

پس با تردید، لحظه آخر با اون آلفا هم تماس گرفتم و دعوتش کردم.

Love me [Yoonmin]~|completedWhere stories live. Discover now