ᬊᬁ25: Apologize

1.6K 370 164
                                    

Yoongi's P.O.V:

گاهی اوقات زندگیت وارد دورانی میشه که همه چیز برات خوشاینده. و اونقدر این قضیه ادامه پیدا میکنه که از خودت میپرسی که: قراره بعدش اتفاق بدی بی افته..؟!

البته تنها نکته مثبت زندگیم توی این برهه زمانی، خوش اخلاقی امگای وانیلیم باهام بود.

البته رابطه مون اونقدر عمیق نشده که بتونم آزادانه به آغوش بکشمش یا هر زمان که دلم خواست، صورت نازنینش رو ببوسم.

ولی رفتار جیمین خیلی بهتر از یک هفته پیشه!
همین که بجای اخمش، لبخند های درخشانش نصیبم میشد، یا در ازای حرف های نیش دارش، لاس های مورچه ایش به گوشم می‌رسید....اونقدر برام خوشحال کننده بود که دیگه چیزی دیگه ای نخوام!

البته مرزی نامرئی بین مون وجود داشت که اجازه لمس کردم امگای مورد علاقه ام رو نمی‌داد....
و خب....میشه گفت این مرز توسط جیمین ساخته شده بود.

بدست آوردن قلبِ اون امگا واقعا سخت بود!

با اینحال این من بودم که همچنان با صبر و اراده داشتم سمت جیمین قدم برمی‌داشتم.

در حال حاضر نمیدونم چرا منو صدا زده و الان تو اتاق تنهاییم....

_ دوربینت رو آوردی؟
_ من تخصصم توی عکاسیه....نه فیلم برداری...
اون سری تکون داد و همون طور که روی مبل تک نفره می‌نشست گفت:
_ میدونم میدونم....بهم گفتی

بالا تنه اش رو سمتم چرخاند و ادامه داد:
_ قرار نیست که یه فیلم ضبط کنیم....فقط میخوام پشت دوربین باشی و فیلم بگیری. همین
_ برای چی؟
_ قراره یه نمایش بزرگ راه بندازم

به لبخند خبيثش نگاه کردم و با تردید به دوربین نگاهی انداختم:
_ آه یونگی....لطفا! جز تو به کس دیگه ای اعتماد ندارم

شاخک هام تکون خورد!

اول بخاطر  شنیدن اسمم از زبون امگای مورد علاقه ام

دوم بخاطر جمله آخرش؛ اون بهم اعتماد داشت...؟!

به چهره مظلوم شده اش نگاه کردم و....
اون لحظه حاضر بودم بخاطرش از پنجره خودم رو پرت کنم پایین!

_ باشه...
_ ممنون!
همون طور که مشغول نصب دوربین روی پایه بودم، پرسیدم:
_ حالا از چی باید فیلم بگیرم؟
اون با ذوق لبخندی زد و روی دسته مبل خم شد، بعدش با صدایی آهسته، پر هیجان گفت:
_ از متهم

گیج نگاهش کردم و اون نخودی خندید.

واقعا ایده ای نداشتم، ولی از یه چیز مطمئن بودم. جیمین برای این نمایش بزرگ خیلی ذوق زده بود!

بعد از دقایقی که در سکوت سپری شد، چند تقه به در خورد و بلافاصله باز شد.

پیرمردی خشمگین وارد اتاق شد و با دیدن جیمین که با لبخند نگاهش میکرد، برق از سرش پرید و سمت امگا هجوم برد!

Love me [Yoonmin]~|completedOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz