ل- بابت امشب ممنونم مرد
لبخند کوچکی از بابت اون تشکر روی لبهای راجر نقش بست و از جاش بلند شد.
دو قدم جلو رفت و آروم روی شونهی لئو کوبید تا از تعذبی که در رفتارش بود کم کنه.
را- نیازی به تشکر نیست،
همهاش برای تو!
خیلی خوابت میاد؟
لئو با لبخند و حرکت سر رد کرد و کش و قوصی به بدنش داد.
ل- نه زیاد چیزی شده؟
راجر یک دستش و پشت گردنش کشید و نفسش و بیرون فرستاد.
به نظر کمی مضطرب میرسید و از سر شب میشد کلافگیش رو احساس کرد.
را- میخوام باهات حرف بزنم...خیلی مهمه!
لئو با اخم کمرنگی که میون ابروهاش جای گرفته بود به اون زل زد و چیزی نگفت.
ایدهای راجع به مسئلهی مهمی که راجر میگفت نداشت و کنجکاو بود زودتر بفهمه.
پسر بزرگتر کمی این پا و اون پا کرد و نامحسوس به لئو نزدیکتر شد تا از تشویش درونیش کم کنه.
توی چشمهای آبی رنگی که پر از آرامش بودند زل زد و سعی کرد ضربان تند شدهی قلبش رو نادیده بگیره.
را- این راجع به خودم و توعه!
لئو حالا کمی احساس گیجی میکرد و میتونست عرق کردن کف دستهاش و احساس کنه.
نکنه راجر چیزی از احساسِ نوپایی که در وجودش ریشه دوونده بود با خبر شده و حالا قصد داشت که با بی انصافی بهش بگه که اون یک احمقه؟!
البته که این فکر بی مورد و اساس بود و دلیلی براش وجود نداشت اما اون لحظه چیز دیگهای در ذهن خستهی لئو وجود نداشت.
ل- خب؟
قدمهای آروم راجر دیگه به آخر رسیده بودن و فاصله از میون رفته بود.
لئو حالا تقریبا توی بغلش ایستاده بود و میل شدیدی داشت تا دستهاش و دور اون موجود دوست داشتنی که با چشمهای متزلزل بهش نگاه میکرد حلقه کنه و شدیدا بوی بدنش رو نفس بکشه.
این فاصلهی کم باعث میشد همه چیز برای راجر سخت تر پیش بره اما، شراب خالصی که در طول شب نوشیده بود اون رو بی پروا و شجاع تر از قبل به جلو هل میداد.
شاید هم این مستی و گیجیِ خفیفی که تنش رو در بر گرفت به خاطر استشمام عطر شیرینِ پسرک چشم آبیِ عزیزش بود!
را- اولین باری که دیدمت و یادت نمیاد!
لئو که از این نزدیکی احساس خجالت و گرما میکرد، کاملا محسوس کمی خودش رو عقب کشید و نگاهش رو منحرف کرد تا از اون دیدهی سوزان فرار کنه.
ل- یادم میاد...
اولین بار توی گالری نقاشی زین کاملا تصادفی ملاقاتت کردم و با اون اشتباهت گرفتم!
راجر که از اون فاصلهی نه چندان کمی که دوباره به وجود اومده بود راضی به نظر نمیرسید، دوباره قدم به جلو گذاشت و تک خندهی کوچکی کرد.
ESTÁS LEYENDO
Depend on it
Fanfiction_ما روحهای بههم گره خوردهایم. Complete آنپاپ شده برای اینکه ادیت بشه و به زودی برمیگرده.
• 10 •
Comenzar desde el principio
