𝐏𝐀𝐑𝐓:1

129 9 29
                                    

اهههههههههه میسووووو بلاخره یه دبیرستان خوب قبول شدیییی
+میسویاااااااا

_چتههههه

+وحشی ی دبیرستان خوب قبول شدی:/

_چیی واقا؟؟؟ هممون باهم یا فقط من؟

+صب کن...یسسسسس هم من هم تو هم سویون هم اونی هم ساشا باهم قبول شدیممم

_وایییی این عالیهههه

+البته صب کن... شت.... شت نگفتهبودی که جی و بقه پسرا اینجا درخواست انتقالی دادن...
_چی منظورت چیه؟...
+...نیکی و... جی... هم هستن....
-هع اصلا شوخی بامزه ای نبود
+ساری ولی من شوخی نکردم
_فاککککککک نههههه خدایاااا چ زندگی کوفتی دارم منننننننننننن
بقیه چی اونام هستن؟؟؟؟؟؟
+عاره:)
-نهههههههههههههههههه😭
*وای چرا اخه اسکل داداشات ب اون جذابی من خودم بخدا رو نیکی کراشم
~منم بخدا
-اسکلا مگه اونارو نمیشناسین اونا فقط دوتا فوضولن نمیزارن هیچ غلطی بکنم
~این بده
*حالا ی کاریش میکنیم ولی کدوم دبیرستان قبول شدیم:/؟
+دبیرستان سئول(از خودم دراوردم عه مسخره نکنین)
~اووو شنیدم کلی پسر جذاب اونجاس
میتونی دوس پسر پیدا کنی میسو *چشمک روبه میسو *
-یا اونییی
که همون موقع جیسو از دستشویی اومد بیرون
×چتونه چی میگین
+یا اونی بیا دبیرستان سئول قبول شدیممم
×عهههههههههه واااقعا؟ بلخرررههه
+اره ولی نیکی جی عم هستن
×خب؟
+این داره خودشو جر میده میگه هیچ غلطی نمیتونم بکنم
×نبابا نگران نباش نمیزاریم جی بکشتت حالا بگیرین بکپید فردا بریم دبیرستانو ببینیم
و همشون رفتن تو تختاشون (همه تختشون ۲ طبقس)
~گود نایت
*شب بخیر
+بای بای
میسو جیسو هم زمان:خفه شیددد
Misoo
اره اینه زندگی من
با 4 تا دوستام از بوسان اومدیم سئول که بتونیم بهتر درس بخونیم و هممون یکی دوسال عقب موندیم... اره 2 تا برادر دارم کوچیکه نیکی1 سال ازمن کوچیک تره فوضول و رو مخه و بزرگه ۲۱ سالشه جی ، داره میره تو ۲۲ سال خیلی روم حساسه و خب هیچ کاری نمیزاره بکنم خیلی عم وسواسه برا همین باهاش زندگی نمیکنم مامان بابامم توی بوسانن و ب جی گفتن مراقبم باشه و این بدههههه تا الانم دوس پسر نداشتم
به خاطر جی :///
تازههههههه تا الان نتونستم سوجو بخورم:(
(سوجو یه نوع مشروب کره ایه که از اب برنجه فک کنم...)

عاره خلاصه اینه زندگی من....
.
.
.
....................................
.
.
.
.
یکی از اون مردایی که روی بازوش توی عجیبی مثل بقیه داشت سمت میز آهنی بغ لمون اومد و از روش میله ای آهنی و بندی چرمی برداشت و به طرف سونو اومد و سعی کرد بد رو دور گردنش بندازه
نه نههههه سونو رو ول کنید هرکاری بگین میکنم نههههه.....نهههه
.
.
.
.
یهو با صدای جیسو بلند شدم

×هی بیدار شو آروم باش همش خواب بود
گیج ب جیسو نگاه کردم ک سویون گفت
~حالا سونو کیه؟
*جیسو زد ب شونه ی سویون *
÷اصن نمیدونم چه خواب عجیب غریبی دیدم سونو...سونو آشناس..
+یکی از اعضای اکیپ نیکی و جی نیس؟
÷اره اره همونه ولی من چرا خواب اونو باید ببینم؟
~کراشی روش؟
÷عههه سویونننن

رفتم ب دست و صورتم آبی زدم ک دیدم جی زنگ میزنه .
+سلام
-ها؟
+الان به این گوشی سلام بدم جواب سلاممو میده
-هعی سلام.... چیکار داشتی؟
+باهم تو ی دبیرستان قبول شدیم
-اهه یادم نیار و میدونم که تو خودت درخواست دادی و به من هم چیزی نگفتی
+ آفرین ساعت ۸ دبیرستان باش
-اوکی..
دیوانه چرا قط کرد
×چیشده
-جی گف ۸ دانشگاه باشیم
×هییینن ساعت ۷ ونیمه ساشااا وونینگو بیدار کننن
-شتتتت

کارامونو که کردیم سوار ماشین شدیمو رفتیم دبیرستان رو ببینیم

+پیاده شین رسیدیم

پیاده ک شدم جی و اکیپشو دیدم رفتیم سمتشون
سونگهون: هوی میسو کری؟
-شاید اره شایدم نه...به کسی که صدام میکنه ربط داره
سونگهون:نیم ساعته دارم صدات میکنم
-ایششششش باشه تو خوبی
(این دوتا تا آخر فیک انقد باهم جر و بحث میکنن ک پدر پدر بزرگتون در میاد)

______________________________________________
امیدوارم که از اولین پارت خوشتون اومده باشه

اینم بگم که من این فیکو ۵_۶ ماه پیش(فکر کنم) دقیقا از وقتی که مهسا توی بیمارستان بود نوشتم و فک کنم واقا افسردگی داشتم و فقط نوشتن این حالمو خوب میکرد...
از اونموقع هم دارم ادامه میدم و الان تازه تونستم اپش کنم...
هربار با کسی دعوا میکردم یا حالم بد بود میومدم و چند پارت مینوشتم
خلاصه این فیک رو از ته دلم نوشتم
امیدوارم تا آخر بخونینش
فک کنم مدت آپ کردنش ۴ ماه یا کمتر شه...نمیدونم....ولی سعی میکنم هرهفته ۵_ ۶ پارت آپ کنم

𝕆𝕟 𝕋𝕙𝕖 ℝ𝕠𝕠𝕗 𝕋𝕠𝕡 ⊹˙ᵉⁿ∘˚⌕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora