سباستین_نزن ..نزن زین بخدا میخواستم ..بخدا میخواستم زک و سوپرایز کنم
زین یقه سباستین و ول کرد_این سوپرایزه؟ اون داره گریه میکنه!
سباستین چشماش گرد شد! نه بابا! زک برای ..وای حتما انقدرمچش درد میکرده گریه میکنه وای خدا لعنتم کنه
سباستین درحالی که داشت فکرمیکرد با صدای زین به خودش اومد_باتوام
سباستین_عه خب .. ببین من از یه نفر کمک خواستم ..تازه یه دخترخب! من فقط میشه الان نه
سباستین به بچه ها اشاره کرد و زین کمی ابروهاش و بالاانداخت_سوارشو
زک دید اون دونفر سمت ماشین میان فورا گوشیشو تو‌کوله اش قایم کرد و صورتش رو ناراحت نشون داد به هرحال اذیت کردن زین هم شده یکی از تفریحاتش .. و همینطور اذیت کردن لیام .. کلا عشق میکنه این دوتارو اذیت میکنه
زین سوار شد سباستینم پشت سرش سوار شد
زک نیم نگاهی به زین انداخت و زیر لب زمزمه کرد چرا اینو اوردی؟
زین_سوتفاهم شده مثل اینکه؟
زک دست به سینه شد_خیر..خودم دیدمش تو بغل یه دختر
زین قبل اینکه راه بیفته سرشو سمت سباستین چرخوند _خودت میگی یا ..
سباستین_بابا منه خاک برسر میخواستم زک رو شام ببرم بیرون ..
زین راه افتاد و از تو اینه هراز چند گاهی به سباستین نگاه میکرد
زک_الان چه ربطی داره؟
سباستین_فرصت نمیدی که! من سلیقه ام تو این چیزا خوب نیست خواستم از سرسی کمک بگیرم که برام یه سری چیز میز بگیره و زودتر بره مثلا اونجارو ..گاااد .. نمیخوام اصلا میشه نگه داری...
سباستین واقعا ناراحت شده بود قلبش درد میکرد اون این همه پول جمع کرده بود تا بتونه یه دیت فوقالعاده ترتیب بده که ریده شد توش ..
زین تک خنده ای کرد
زک رو صندلی چرخید در حالی که دستاشو تکیه میداد به پشتیه صندلی به سباستین نگاه کرد_ببین .. مهم نیست خب! اصلا بیا جوری وانمود کنیم چیزی نشده .. بعدم واقعا چیزی نشده فقط تو غلط کردی اونو بغل کردی
زین ابروهاشو بالا انداخت و لبخندی از روی غرورش زد
سباستین_ببخشید
زین_خیلی خب امشب بنظرم بیاید چهارتایی دورهم باشیم. لیام هم خبرای خوبی داره برامون ..
اون شب با شوخیای زک و زین گذشت اونا واقعا یه خانواده خوشبخت بودن ، لحظه ای که سباستین خدافظی کرد و پاشو از درگذاشت بیرون لبخندش از بین رفت
غم عجیبی تمام وجودشو گرفته بود ! چه دنیای عجیب غریبی .. چرا هیچ چیز کامل نیست ؟ سباستین دماغشو کشید بالا و با قدم های کوچیک ازخونه دور میشد که صدای زین و شنید
YOU ARE READING
little Devil
Fanfictionلیام پین دو سالی هست که متاهله اما متاسفانه قدرت باروری نداره راه حل چیه ؟ بانک اسپرم لیام و همسرش به توافق میرسن که ازبانک اسپرم کمک بگیرن و چه اتفاقی میفته که اهدا کننده اسپرم ، زین مالیک باشه ؟!
