little Devil

60

با دیدن زنی که پریشون میومد سمتش ابروهاشو تو هم گره خوردن ، نیم نگاهی به داخل اتاق زک انداخت وقتی دید چطور لیام داره با پسرش میخنده عصبانیت تمام وجودشو گرفت ، دستشو رو دستگیره در گذاشت و بست

قدم های تندشو‌سمت لیلی برداشت ، تا رو به روی هم وایسادن ، با چشم های اشکیش طوری به زین زل زده بود که انگار مقصر این داستان اونه ! چونه اش به شدت میلرزید و دندون هاشو‌با نفرت بهم فشار داد

لیلی_بکش کنار

زین ابروهاشو بالا انداخت با نیشخند سرشو تکون داد و‌کمی خودشو کنار کشید تا رد بشه ، نفس اسوده ای کشید تا رد بشه اما انگشت های کشیده زین دوره بازوی ضعیفش حلقه شد تا اونو به عقب بکشه

زین اونو به دیوار پشت سرش چسبوند و از یهویی بودن این اتفاق نفسش برای چند لحظه برید و‌با چشمای گرد به زین نگاه میکرد

زین_یه قدم دیگه بردار تا پاهاتو خورد کنم

لیلی با گیجی سرشو تکون داد و دستشو چند بار عقب کشید تا از دست زین ازاد بشه

لیلی_ولم کن.. ولم کن

زین درحالی که بازوشو میکشید سمت خروجی میرفت تا اونو از بیمارستان خارج کنه ، تلاش های لیلی کاملا بی فایده بود

زین_گمشو از اینجا ..

زین وقتی به خروجی رسید اونو به بیرون هول داد ، لیلی که تا همین الانشم تو شوک اتفاقاتی که افتاده بود با پرت شدنش کمی تلو تلو به عقب خورد

چشم های بی حالت اشکیش به چهره توهم رفته زین خیره موند ، انگار داشت چیزی تو ذهنش داشت مرور میکرد ؟!

بخشی از ذهن لیلی

لیام_امم این پسر ..به نظرم میتونه مناسب باشه

لیلی_نه نه نگاش کن ..این ترسناکه بچمون این شکلی بشه؟

لیلی_تو چی با خودت فکر کردی؟ اینده زک و میخوای خراب کنی .. تو با زین تو رابطه ای؟

لیام_لیلی این چه ربطی به تو داره که من با کی تو رابطه ام تمومش کن

لیلی_ربطی به من نداره؟ ولی ربط به زک داره ، میخوای مورد تمسخر مردم‌قرار بگیره؟ لیام نمیزارم بخاطر هوس های خودت اینده بچه امو خراب کنی ..

لیام_زک بچه منم هست

لیلی_نه .. نیست ، پسر همون لعنتی که شبا تو بغلش میخوابیه ! خوب قانونارو بلدی من از زکو میگیرم ، فهمیدی؟ من با وکیلم صحبت میکنم و زک و از تو میگیرم جاش پیش من امنتره

لیام_چرا ؟ چرا ؟

لیلی_چرا؟ لیام تو داری با هوس های خودت زندگی پسرمو نابود میکنی ! یا سرعقل بیا ! یا اینکه بچه ارو میگیرم .. بخدا قسم بخوای اذیت کنی واقعیتو به خانواده هامون میگم .. میگم زک پسر واقعیه تو نیست