38

935 214 306
                                    

روزا میگذشت و رابطه بین لیام و زین عاشقانه تر و قوی تر میشد ، تولد هشت سالگیه زک پسرشون تو این هفته بود . لیام برنامه خاصی نداشت اما زین پافشاری میکرد که تولد براش بگیرن ..

زین هنوز با لویی حرف نزده بود تا اینکه یک روز بود ...

زک دوتا ازتفنگ اب پاششو پر از اب به علاوه رنگ های گواشش کرد از اتاقش خارج شد دیگه عادت کرده بود زین اونجا باشه ..

البته فکر میکرد چون با لویی قهره داره با پدرش زندگی میکنه خبر از رابطه اشون نداشت تو این مدت خبری از مادرش نبود چون با همسرش به برزیل واسه دیدن خانواده همسرش رفته بودن

هری خب اون الان دوست پسر لوییه و از اونجایی که رابطه زین و لویی خراب شده خیلی کم پیدا بود معمولا به لیام زنگ میزد و حالشون و میپرسید هرچند از لیام خواست تا رابطه اون دونفر و درست کنه اما لیام نظری نمیداد میگفت اون دونفر مردای بالغی هستن و باید بهشون زمان بدیم

البته که زین مرد بالغی بود اما خب هنوز شیطنت خودشو داشت

زک پدرشو در حال درست کردن شام دید پس پاورچین پاورچین سمت سالن رفت و تفنگشو سمت زین نشونه گرفت

زک که حالا جلوی تی وی رو به روی زین وایساده بود باعث شد تمام حواسش به زک پرت بشه

زین_زک؟

زک انگشت اشاره اشو رو لب هاش گذاشت و تفنگ دیگه اشو داد دست زین

زک با صدای ارومی زمزمه کرد_اقای مالیک با من همکاری میکنید اگه نکنید هم خودتو هم خونه ارو قرمز میکنم

زین با چشمای گرد به پسر کوچولو که هیچ شکی تو حرفاش نبود سرشو تکون داد و دستشو به عنوان تسلیم بالا گرفت

به هرحال دوس نداشت توسط لیام هردوشون مجازات بشن

زین تفنگ و گرفت_چیکار کنم؟ نگو که میخوای لیام و..

زک_دنبالم بیا

زین به ارومی از روی مبل بلند شد و به لیام که مشغول درست کردن شام بود نگاه کرد و با خودش فکر کرد که امیدوارم زک خونه ارو به گند نکشه چون اون تدی بیش از اندازه عصبی میشه و مطمعنن زین تنبیه میشه رو مبل میخوابه ، با به یاد اوردن هفته قبل لبشو گاز گرفت

لیام_زین مالیک امشب رو مبل میخوابی ...

زین با چشمای گرد به لیام نگاه کرد امکان نداره جدی باشه ، سمتش قدم برداشت و لبخندی زد تا بغلش کنه اما لیام دستشو رو سینه اش گذاشت و به عقب هولش داد

لیام_حتما باید مثل دفعه قبل پلیس میگرفتتون ؟ گااد زین ..براتون کلی بوم و وسایل رنگ میگیرم تو خونه انجامش بدید اصلا این همه دیوار سفید تو خونه داریم

little DevilWhere stories live. Discover now