53

1.1K 219 245
                                    

درحالی که وارد پنت هاوسش میشد لبخند احمقانه ای رو لبش داشت ، غرق رویاهاش بود تا الان که از لیامش جدا شده تو فکر بود که ایا خوابه یا بیداره؟

قبل از اینکه بخواد حرکت کنه به عقب پرتاب شد و لوکاس از سر و کولش بالا میرفت، زین که امادگی پریدن لوکاس و نداشت ،به عقب تلو تلو خورد و به طور اتفاقی زیر پاش خالی شد بخاطر پله ای که وجود داشت

هر دو روی زمین افتادن و غرغرای لوکاس شروع شد

لوکاس_جدا؟ فاکر لعنتی چی فکر کردی با خودت! اشتووونن؟

زین که سعی میکرد با دستاش مانع مشت های لوکاس به سینه اش بشه قهقه بلندی زد ، حرص لوکاس بیشتر در اومدو کمی از روی زین بلند شد اماهنوز پاهاش دو طرف زین قرار گرفته بود و روی ‌پایین تنه اون پسر نشسته بود

زین_خیلی خب ..باشه حق داری

زین به جفت ارنج هاش تکیه داد و با نیشخندی که بخاطر قهقه هاش هنوزبه جامونده بود به لوکاس نگاه میکرد

لوک_خفه شو.. تنظیم کننده قبلی خیلی بهتر بود ! اصلا با منیجر هماهنگ کردی؟ یا سرخود انجامش دادی؟

زین چشماشو چرخوند و کمی سرشو کج کرد_منیجر فاکی میتونه بیاد دیک منو ساک بزنه ، من هرکاری بخوام میکنم

ابروهای لوکاس به سمت بالا پرید و چند بار سرشو به نشونه تاسف تکون داد_جدا عقل نداری ..

زین_فاک بیخیال ! هم من هم تو میدونیم که اشتون چطوری برات له له میزنه وقبول کن توام کراش داری ..

لوکاس دهنشو باز کرد تا مخالفت کنه اما با دیدن لاوبایت های بزرگی رو گردن زین تنها دهنشو بست و لبخند زوری زد ، از روی زین بلند شد و دستشو تو موهاش کشید تا یکم اون احساس بدی که بهش دست داده بودو کنترل کنه

زین به ارومی ازجاش بلندشد_هعی زود بلندشدی! جات خیلی خوب بود

زین که متوجه تغییر حالت نگاه لوکاس شده بود سعی کرد یکم دستش بندازه تا بخنده اما لوکاس بیخیال رو مبل نشست

لوک_خوب پیش رفته ..

زین سرفه کوتاهی کرد و گلوشو صاف کرد، و روی دست مبلی که نزدیکه لوک بود نشست درواقع تکیه داد بهش و دستاشو تو سینه اش گره زد

زین_راستش .. ما حرف زدیم

لوکاس خنده ریزی کرد و بعد با جدیت به زین نگاه کرد جوری که انگار لازم نیست حرف بزنه چون خودش تا تهشو رفته

چشم های طلایی رنگش به حالت معذبی به سرامیک های تیره خونه اش دوخته شد

لوک_این خیلی سریع نبود؟ واسه تویی که چندوقت پیش قبول کردی من دوست پسر فاکیت باشم؟

زین اب دهنشو به سختی قورت داد و بدون اینکه به لوکاس نگاه کنه تنها به یه چیزی فکر میکرد، روزی که با لیام تموم کرده بود شب قبلش تو بغل لوکاس بود و‌حالا؟ چه طبیعت جالبی، واقعا زمین گرده

little DevilWhere stories live. Discover now