54

1.1K 204 348
                                    

با بلند شدن یه دفعه ای همه دست از نقاشی نیمه تمومش کشید ، درواقع زک مثل پدرش زین علاقه زیادی به نقاشی کشیدن داره یکی از دلایل علاقه اش خاطره شیرینی که همیشه توذهنشه از زین هست ،چندباری که با اون رو دیوارا نقاشی کشیده بودن

زک هدفونشو از رو گوشش برداشت و مشغول جمع کردن وسایلش شد ، مشخص بود زنگ خورده و همه برگشتن سر کلاسشون ، درحالی که وسایلشو تو کوله اش مینداخت، چشمش به جای خالی سباستین افتاد

زک به نشونه تاسف سرشو‌تکون داد ، اونا برای چند روزی اخراج شدن ...

زک نمیخواست بهش فکر کنه ، چه اون باشه چه نباشه عادتش اینه همینجا رو این صندلی بشینه و نقاشی های مختلف بکشه ..

اما اینبار احساس ناخوشایندی داشت ، مثل حس کمبود

زک فورا هدفونشو از رو گردنش برداشت تو کوله اش انداخت با عصبانیت از رو صندلی بلند شد و سمت کلاسش راه افتاد اصلا نمیخواست به سباستین فکرکنه

زک که داشت از جلوی دفتر مدیرمدرسه میگذشت متوجه چهره اشنایی شد با تعجب وسط سالن وایساد ، با تردید قدمی به عقب برداشت و کمی سرشو چرخوند

باورش نمیشد ،داره درست میبینه؟

دسته کوله اشو تو مشتش فشار داد و قدمی به سمت جلو برداشت تا از نزدیک اونو ببینه

چشمای زک گرد شده بود ،اون اینجا چیکار میکنه؟

زین درحالی که با جدیت با اقای اسمیت صحبت میکرد و طوری دستاشو تکون میداد انگار داره چیزیو براش توضیح میده..زک سعی کرد نزدیک تر بشه چون از پشت شیشه نمیتونست بشنوه اونا چی میکنن

_زک پین..

زک از شنیدن یهویی صدای دبیرش کمی به عقب پرید

زک_امم ..

_برگرد سرکلاست .همین الان

زک بار دیگه ای به زین نگاه کرد و بعد درحالی که اخم هاش تو هم بود سمت کلاسش راه افتاد

وقتی وارد کلاسش شد بخاطر دیر اومدنش جریمه شد اما بی سرو صدا رو میز اخر نشست و کتاباشو باز کرد

گوشیشو اروم از جیبش در اورد و به پدرش تکست داد

زک_بابا.. زین مالیک تو مدرسه من چی میخواد؟

لیام درحالی که سعی میکرد ماشینو پارک کنه با لرزیدن گوشی تو جیبش اخم ریزی کرد بعد از جا دادن ماشین تو پارک نفس راحتی کشید و گوشیشو از جیبش در اورد

یه پیام از پسرش! فورا بازش کرد با خوندن مسیج اول زک و سرزنش کرد _زک پین تو سرکلاسی؟

زک_هستم .. و شما جواب سوال منو ندادی!

لیام_اول اینکه گوشیت توقیف میشه دوم اینکه زین مالیک تو مدرسه تو چی میخواد؟

little DevilWhere stories live. Discover now