42

953 221 561
                                    

منتظر تو اتاق هتل نشسته بود و از پرسنل اونجا درخواست کرده بود تا صبحانه ارو‌به اتاقش بیارن ، این شاید برای اخرین بار باشه که باهمن

با کلافگی چندتا از دکمه های پیرهنشو باز کرد و استین ها شو جمع کرد ، منتظر موند

به ساعتش نگاه کرد از نیم ساعتی که گفته خیلی میگذره ، قلبش طاقت انتظار کشیدن برای زین و‌نداشت ، مدارم درحال کوبیدن بود .. جوری که احساس میکرد الان از قفسه سینه اش میزنه بیرون

بخاطر استرس و اضطرابی که داشت هیچ نخورده بود تو‌این چند وقت ، مگه چیزی از گلوش پایین میرفت؟

احساس کرد معده اش داره پیچ میخوره به سمت دستشویی دویید و به ثانیه نشد معده اش جوری درد گرفت و مایع ای بی رنگ بالا اورد ..

چیزی تو معده اش نبود که بخواد بالا بیاره برای همین چندبار اوق زد ، و تنها سوزش و درد گلوش مونده بود

با شنیدن ضربه ای به در سعی کرد پاهای لرزونشو جمع کن و از جاش بلند بشه اما موفق نشد

حالا با حضورش پشت در اضطرابشو بیشتر میکرد ، دوباره اوق زد ، چیزی از معده اش خارج نشد ، تنها اشکاش بود رو‌گونه اش ریخته میشد ، و سوزش و‌درد گلوش بود

با پاهای لرزونش بلند شد و سیفون و کشید ، فورا شیر اب و باز کرد صدای کوبیدن شدن در بازهم بهش تلنگری وارد کرد ، دستشو رو‌معده اش فشار داد

لیام_بس کن

بخاطر اوق زدن طولانیش به سرشم فشار اومده بود الان سردرد شدیدی هم بهش دست داده بود ، شیر اب و بست با حوله صورتشو خشک کرد

زین با کلافگی دستشو به چارچوب در تکیه داده بود دوباره در زد ، خود لیام سپرده بود که کسی به اسم زین مالیک میاد .. اما پس چرا خودش نیست

به شماره اتاق نگاه کرد همین بود ، دوباره مشتشو به در کوبید و منتظر موند

بعد از چندثانیه صبر کردن در باز شد و زین تکیه اشو برداشت، مات و‌مبهوت به لیام خیره شد

اخمی غلیظی کرد فورا دستشو رو چونه لیام گذاشت و داخل اومد

زین_چی مصرف کردی عوضی؟

لیام با چشمای گرد شده بهش نگاه میکرد! اون چه مرگشه

زین چند بار چونه اش و به چپ و راست چرخوند و تمام صورتشو چک کرد ، زیر چشماش گود رفته بود ، حاله ای از اشک تو چشماش بود ، رگه های چشمش قرمز تر از همیشه شده بود، و بی حالیش

لیام دستشو رو دست زین قرار داد و نالید ، زین عقب کشید و درو بست

لیام_احمق مگه توام ؟ من کار احمقانه ای نمیکنم که بعدا به پسرم اسیب بزنم

زین_اوه الان میخوای بگی من با کارام به زک اسیب میزنم؟

لیام_فاک نه .. منظورم اینکه چرا فکر میکنی من چیزی مصرف کردم؟

little DevilWhere stories live. Discover now