زک سرشو تکون داد تا اون صحنه ای که دیده رو فراموش کنه

سباستین_میتونم توضیح بدم؟

زک شونه ای بالا انداخت_چیزی هست که بخوای توضیح بدی؟

سباستین لنگان لنگان از زک جلو زد تا رو به روش وایسه_اره هست.. میشه گوش کنی

زک نگاهی به ساعتش انداخت_نه. عجله دارم

زک از کنارش رد شد همین که سرشو به سمت خیابون چرخوند اون رنجروور اشنارو دید اون زینه!

هنوز سباستین پشت سرش میومد البته بی سروصدا مشخصه تمام مدت داشت فکرمیکزد چطوری میتونه گندشو جمع کنه

زک نیشخندی زد گلویی صاف کرد( خیلی خب خیلی خب سباستین ... بیا یکم باهم بیشتر اشنا بشیم زک مالیک و بیشتر بشناسی)

زک درحالی که به این موضوع فکر میکرد لباش شروع به لرزیدن کرد و به سمت ماشین دویید، زین درحالی که تو حال و هوای خودش بود موزیکی پلی کرده بود و سرشو تکون میداد و‌تویه گوشیش داشت انواع حلقه هارو نگاه میکرد تا چندتاشون و بپسنده در به شدت باز شد و باعث شد ازجاش بپره کمی اخم کرد و به کسی که درو باز کرده نگاه کزد

زک داخل ماشین نشست و سرش پایین بود صدای سباستینم میشنید که وسط خیابون وایساده و به زک میگه صبر کنه

زک درماشین و محکم بست ولباش شروع به لرزیدن کرد

زین چشماشو ریز کرد و فورا گوشیو رو داشبورد پرت کرد دستشو سمت چونه پسرک برد و چرخوند به سمت خودش .. وات ده فاک؟ اشک های زک روی گونه اش؟

زین_فقط .. یک دلیل بیارکه پیاده نشم..

زک لباشو روهم فشار‌ داد تا نزنه زیر خنده برای همین هقهقه خنده اش تبدیل یه هق گریه شد

زین نفس عمیقی کشید _فاک

درماشینو باز کرد و‌باعصبانیت ازماشین پیاده شد سباستین که هنوز مات و مبهوت وسط خیابون بود و‌داشت به ماشین نگاه میکرد یدفعه زین ظاهر شد خب خب ..خب سباستین فرار کن...

سباستین کوله اشو رو زمین رها کرد و دویید ..زین هم پشت سرش دویید_بخدا قسم اگه بگیرمت..

سباستین میدویید_غلط کردم ..

سباستین سمت ماشین دویید و دور زد زین اونور ماشین و سباستین طرف دیگه ماشین، خداروشکر شیشه ها دودی بود چون زک درحالی که قهقه میزد گوشیشو در اورده بود و فیلم میگرفت

زین_اشک پسرمنو درمیاری؟

زین ماشینو دور زد و سباستین هم ماشین و دور زد_بخدا سوتفاهم شده..

زین اخم غلیظی کرد_دیگه بدتر

سباستین دویید و زینهم دنبالش .. مدرسه هم تعطیل شده بود بچه ها به همدیگه زین مالیک و نشون میدادم بالاخره زین بهش رسید و ازپشت یقه اشو کشید

little DevilWhere stories live. Discover now