╰┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈╯
elysian
· · ────────────── · ·ساعت زنگ دار به شدت در فضای کوچیک اتاق خواب هری به صدا دراومد، صدای بلندی که از چهار دیوار آبی به شدت اکو میشد و هری درحالیکه به طرز آزاردهای از خواب عمیقش بیرون میومد، ناله کرد.
دوباره چشماشو بست و بدنشو به گرمیِ کنارش فشار داد، جایی که صورتش توی گردن زین فرو میرفت و بازوهاش دور بدنش میپیچید.
خندهی ریز و بهشتیای باعث شد یکی از چشماش به آرومی و کنجکاوی باز شه چون احساس کرد بعد اون خندهی کوتاه شونههای زین هنوزم با خندههای کوچیکی میلرزه."به چی میخندی، کرکی؟" صدای خشدار و عمیق صبحش با تنبلی پرسید، در حالیکه انگشت شستش شروع به کشیدن دایره های نرمی روی بند انگشتهای زین کرده بود. وقتی توی صورتش نگاه میکرد لبخند کوچیکی گوشهی لبش بود، هر دو پسر زیر لحاف ضخیم بهمدیگه گره خورده بودن.
"فرفریهات پوستمو قلقلک میدن." زمزمهی آروم زین به گوشش رسید، صدایی آروم و زیبایی که چشمهاشو به درخشیدن وادار کرد و به چهرهی زیبای بیحد و حصر دوست پسرش خیره شد.
حتی زمانیکه مژههاش بخاطر خواب در جهات مختلف بیرون میزدن و گوشههای چشماش رد خوابرو داشت، زین همچنان تصویر بینهایتی از بینقص و زیبایی برای هری بود.
رنگ برنزه و زیتونیِ پوستش لای لحافهای آبی پنهون شده بود، موهای آشفته و سیاهش توی هر جهت پخش شده بودن و چشمای هری بخاطر این همه زیبایی برق میزدن، اون پسر یه مثال عالی برای بینقصی بود. مثل یه الهه."اوه... آره؟" هری با نیشخند شیطونی زمزمه کرد و چشمای زینی که از قبل بسته بود با لحن بازیگوشش باز شد و خندهی خفیف دیگهای بیاختیار لب هاشو ترک کرد.
"آره." قبل اینکه بخواد مخفیانه به چهرهی هری نگاه کنه، آروم زیر لب زمزمه کرد اما هری اون فلَش شکلاتی رنگرو که با چشماش برخورد کرده بود رو گرفت و یهو صورتشو توی گردن برهنهی زین فرو برد.
زین در حالیکه سعی میکرد زیر بدن هری غلت بزنه و از احساس قلقلک فرهای روی گردنش فرار کنه، خندهی بلندی کرد و توی گردن هری قایم شد. جایی که همیشه امنیت اون بود.
چشمای شکلاتیش یبار دیگه به هری خیره شد، دوباره بینیشو توی گردنش فرو کرد و متوجه شد دهن هری به لبخندی آهسته و کج روی پوستش تبدیل میشه.«درد داری؟» به آرومی پرسید و همچنان که توی گردن هری نفس میکشید، منتظر جواب موند.
"کمی.""نگران نباش هری، بزودی از بین میره."
هری به موهای زین بوسه زد و در حالیکه اونو محکمتر توی آغوشش میگرفت، با نیشخند کثیفی توی گوشش زمزمه کرد
"با این حال باسنمو آروم آروم ماساژ بده کرکی"
گونههای زین بلافاصله از درخواست هری رنگ گرفت، روشی که اون خیلی صریح و شیطون از این چیزا حرف میزد باعث سرخ شدنش میشد. همچنین اتفاقای دیشب.
چیزایی که مجبورش کرد دیگه نتونه جلوی خندههاشو بگیره و قهقههی ریزی حین اینکه صورتشو توی گردن هری پنهون میکرد از لبهاش بیرون لغزید.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Drαɯn Out Dreαms ᶻ.ˢ
Любовные романыاون توی رویاهاش زندگی میکرد... جایی بین رنگ های قشنگ و نقاشی های توی دفترش ولی بالاخره روزی میاد که علاقشو به پسر قد بلند و موفرفری نشون میده؛ Start: 18 February 2022