404 152 133
                                    

╰┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈╯
e u n o i a

· · ────────────── · ·


هری بعد تموم شدن کلاس مطالعات بازرگانیش، با دوستاش نشسته و زنگ ناهارشو با اونا میگذروند که متوجه شد دست کسی دزدکی میره تو جیبش و قصد بیرون کشیدن کاغذ تا شده‌ی طراحیشو داره.
بلافاصله اخم کرد و سریع مچ اونی‌رو که میخواست کاغذو کش بره‌رو گرفت که با یه جفت چشم آبی مواجه شد.

"چیزای شخصی میبینم..."

"آره. اذیت نکن.»
هری با یه حرکت نقاشی‌رو ازش گرفت و اونو توی جیب داخلی کتش گذاشت،جوری که درست کنار قلبش باشه.
اما چشمای آبیه لویی بی وقفه به دوستش نگاه میکرد و حالت صورتش به بقیه نشون میداد که چقدر از هری دلخور شده.

هری معمولا اینجوری عصبانی نمیشد و انقدر بد برخورد نمیکرد. مخصوصا با لویی که الان زل زده به بشقاب پاستای روی میز و از گوشه‌ی چشماش نگاهش میکنه

"گایز...همه چی اوکیه؟"

"همه چی اوکیه؟
تو تقریبا یه حرکت کاراته روی من اجرا کردی"لویی خندید و باعث شد بقیه پسرا هم‌ بخندن.

"تو به وسایلم دست زدی.من از اینکه بقیه به وسایلم دست بزنن متنفرم"

"از کی تا حالا انقد برات مهم شده که کی به وسایلت دست میزنه؟"
هری در جوابش آروم شونه هاشو بالا انداخت و ساکت موند.
معمولا برای هری مهم نبود کی از وسایلش استفاده میکنه یا یکی از خودکاراش یا هرچیز دیگه‌ش برمیداره
اما حالا فرق داشت....
اگه خودکارا گم بشن یا هر اتفاقی براشون بیوفته، میتونن جایگزین داشته باشن.
اما نقاشی زین...نمیتونست.

"هری؟"لویی مردد و دلخور صداش کرد، و همون لحظه صدای خنده‌ی رفیقشون لیام از اون طرف میز، باعث شد برگردن و ببینن که چرا بهشون میخنده.
"ولش کن لو،واضحه که این یه چیز مهم از طرف یه فرد مهمه!" لیام چشمکی به هری زد و لویی بلافاصله بازوی هری‌رو گرفته و صندلیشو تکون داد
"کی؟
کیه اون بگو"

"اونا فقط یادداشتای درسین لو.نکات مهم درسی.پس لطفا آروم باش...نمیزارم بهشون دست بزنی چون آخرین باری که یادداشتامو دادم بهت، اونا رو جوری بهم تحویل دادی که،روشون کلی عطسه کرده بودی"
لویی حالت هیجان زده‌ی صورتشو با چیزایی که هری میگفت به حالت پوکر تغییر داد و اندی و لیامی که جلوی خنده‌شونو گرفته بودن،نتونستن بیشتر از این دووم بیارن،البته تا وقتی که دوستشون اون جمله‌ی همیشگیشو تکرار کنه.

"این بخاطر اینه که تو بهم علاقه داری"
یه لبخند عصبی تو صورت هری نمایان شد و سرشو با تاسف تکون داد. این به معنای واقعی کلمه، بهونه‌ی لویی برای همه چیز بود، که حتی به معلمایی که چندین بار بازخواستش کرده بودن چرا تکالیفشو انجام نداده هم میگفت.

Drαɯn Out Dreαms  ᶻ.ˢWhere stories live. Discover now