二十

254 113 184
                                    

╰┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈╯
gigil
· · ────────────── · ·

"زی" صدای هری به نرمی زمزمه کرد‌و مژه‌هاش پوست گرمی‌رو که متعلق به دوست پسرش بود‌ رو قلقلک داد.
اونا زیر لحاف بزرگ،با دست و پاهایی که به همدیگه پیچیده بودن زمان زیادی‌رو توی تخت دراز کشیده و انعکاس خورشید به پنجره‌ها و مسیر ماه رو توی آسمون دنبال کرده بودن. غرق شدن توی گرمای وجود هم کافی بود تا ماجراجوییشون به اندازه‌ی بی نهایت‌ها جادویی باشه.

زین درحالیکه دوست پسر مو فرفریش سعی میکرد اونو از خواب بعد از ظهرش بیدار کنه،آر‌وم ناله کرد و با نشستن بوسه‌‌ای روی پشت گردنش ریز ریز خندید،تنش به سینه هری چسبیده بود و هر بار که حلقه‌ی دستای اون دور کمرش تنگ‌تر میشد، بدنش بی‌اختیار بیشتر توی بدنش فرو می‌رفت.

"هری چی میخواد؟"به آرومی لبخند زد و پلک‌های خواب آلودش با خمیازه دوباره روی هم افتاد،درخشندگی غروب آگوست برای ذهن خواب آلوش بیش از حد بود.

"هری میخواد باهاتون صحبت کنه"
هری باصدای بم شده‌ش خندید و این بار روی بدن پسر خم شد تا نرمیه زیر گوششو ببوسه،و تمام این کافی بود تا صدای جیغ خفه‌ی زین با خنده‌های بلندش،سکوت رو بشکنه
اگه پسر مو فرفری میتونست روی هر چیزی جز بوسه های نرم و قلقلکیش روی گردن دوست پسرش تمرکز کنه،اون‌موقع صدای ضربان قلب پسر چشم عسلی‌رو از پشت دستش روی سینه‌ش میشنید که چجوری پر از خوشحالی و هیجانه.

بالاخره زین سرشو به پهلو چرخوند تا توی چشمای هری نگاه کنه و وقتی با اون زمردهای درخشان زیر نور غروب برخورد،لبخند زد.
چشماش تک‌تک اجزای صورت هری‌رو اسکن کرد و روی لبای صورتی و پف کردش ثابت موند.
لکه‌های کوچیک تیره رنگی روی لب پایینیش جا خوش کرده بود، جایی که دندونای پسر حین عشق بازی دیشبشون با فرو رفتن دندوناش توی اون نرمی ایجاد کرده. اما تنها کاری که انجام داد با شرمندگی به اون لکه‌ها لبخند زد،هرگز نمیخواست به هری صدمه بزنه،‌ اما عکس العمل‌های دیشب هری نشون میداد که اون اینطوری دوست داره،بهرحال اگه لب‌های هری درد می کرد، میتونست ازش عذرخواهی کنه و یا چه بهتر اونارو ببوسه.

هری اینبار آهسته اما طولانی لبهاشو بوسید،بینیشو به بینی پسر فشار داد و با گونه‌های سرخ آهسته گفت
"زین...در مورد...درمورد سکس چی میدونی؟"

چشمای عسلی و درشت زین پر از پاکی بود،انقدر با خودش فکر کرد که گونه‌های هری بیشتر و بیشتر سرخ شد،جوریکه دوست داشت زیر لحاف قایم بشه

"سکس؟"  با صدای اون لحظه‌ای با چشمای خجالتی نیم نگاهی بهش انداخت و یه اره زمزمه کرد اما اون پسر هنوزم با اون نگاه معصوم و همیشگیش پلک میزد،به آرومی چشمشو مالید خمیازه کشید و دوباره پلک زد "یه نوع نوشیدنی حبابدار؟"

Drαɯn Out Dreαms  ᶻ.ˢWhere stories live. Discover now