347 141 146
                                    

╰┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈╯
metanoia

· · ────────────── · ·

هری خودشو روی نیمکت کنار خیابون انداخت و آهی از سر رضایت کشید.
مدت زمان طولانی میشد که یه سکوت عجیب و کوچیکی بینشون بود و واضحا چیزای زیادی تو ذهن لیام چرخ میزدن که باعث سردرگمی هری بودن.

اون امروز تا قبل ظهر حالش کاملاً خوب بود اما بعد دیدن برادر کوچیکش نایل،حالتی تو وجودش نمایان شد که هری نمیتونست اصطلاح مرتبط با اون احساسو پیدا کنه.
رابطه‌ی دوتا برادر،همیشه تا حدی حساسه که مجبور میشد با احتیاط بیشتر برای شروع مکالمه قدم برداره.

"لی"
"حالت خوبه؟"

لیام یه آه بلندی کشید و بدون کمترین تماس چشمی با هری چندتا چیپس تو دهنش گذاشت
خب، این تأیید میکرد قطعا چیزی شده و یه مشکلی هس
"گاهی وقتا به این فکر میکنم؛ معایب دوستی با اندی و لویی بیشتر از جوانب مثبتشه"

"چرا؟"

"ببین هری
من هیچ مشکلی با گی بودنم ندارم.
اما بعضی وقتا اون دوتا جوری رفتار میکنن که انگار باید داشته باشم،
نمیفهممشون"
این یه عادتی بود که لیام همیشه داشت. همه چیو تو خودش میریخت و بعد یهو روی یه نفر خالی میکرد.اونم درست زمانی که اونا انتظارشو نداشتن.
میشه گفت زیاد تو زمینه‌ی کنترل کردن احساساتش موفق نبود،چون هیچ وقت یاد نگرفت چطور باهاشون مواجه بشه.

"لی، می‌دونی که اونا واقعاً چنین فکری نمی‌کنن.
اونا فقط دوتا پسر نوجوونن و نمیتونن درک کنن این میتونه چه حس بدی برات داشته باشه
اونا مشکلی با گرایشت ندارن.»

لیام کمی ساکت موند و بعد تو صورت هری نگاه کرد.
"اما نحوه‌ی صحبتشون مثل اینه که واقعا نمیدونن این موضوع روی من تأثیر بدی میذاره ... کاش اونا بیشتر شبیه تو بودن، هری
تو تنها کسی که بیشتر اوقات منو میفهمی"

"من بهترین دوستتم.بخاطر همینه که الان اینجام bro"هری با لبخندش پاکت چیپسو به لیام برگردوندو دستشو گرفت
"اون دوتا بی‌آزارن.نگران نباش،ضریب هوشیشون در حد ماهیه قرمزه"

چند دقیقه‌ی بعدیشون تو سکوت گذشت،لیام بالاخره حالش بهتر شده بود،پس هری هم تصمیم گرفت درمورد نایل نپرسه و منجر به یه طغیان دیگه نشه
برای لحظه‌ای متفکر به لیام نگاه کرد.
دستی که برای دلداری دادن گرفت،هنوزم تو دستش بود و نمیتونست به این فکر نکنه دست لیام در مقایسه با دست پسری که تا به حال فقط دست هری‌رو گرفته،چقدر متفاوته.
اون بدون شک یه پسر با احساسیه،اما واقعاً تمایلی نداشت که دست تو دست بهترین دوستاش اینور و اونور بره.
اما حالا اون هم دست زین و هم دست لیامو گرفته بود....لیام دستشو محکم نگه‌میداشت و هر از گاهی فشار آرومی به دستش میداد تا مطمئن شه که هنوزم اونجاس.
اما زین...
اون اینطور نبود،زین ده برابر متفاوت‌تر بود.به علاوه هری مشتاق بود و هوس میکرد دست کوچیک اون پسرو بگیره،در حالیکه لزوماً هوس گرفتن دست لیامو نداشت.

Drαɯn Out Dreαms  ᶻ.ˢWhere stories live. Discover now