╰┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈╯
still beautiful to me.· · ────────────── · ·
.بیایین توالت، همین الان!
لیام تکستهارو به لویی و اندی فرستاد و تو آینهی توالت به چشمای پر از اشک و رد قرمزِ روی صورتش نگاه کرد.
به هیچ وجه انتظار نداشت هری اینجوری باهاش رفتار کنه یا زین چیزی درمورد تهدیدش به هری بگه.آروم هق زد و صورتش از یادآوری اون ضربه شروع کرد بسوزه
تنها چیزی که همیشه می خواست هری بود اما هری فکر میکرد اون حال بهم زنه، به علاوه ترجیح می داد با افرادی مثل زین و نایل وقت بگذرونه تا اون.از اون پسر چشم عسلی و دروغگو متنفر بود، همهی کارکنان و دانشآموزای مدرسه فکر میکردن اون نمیتونه حرف بزنه اما میتونست به خوبی صحبت کنه، و اگه بخواد صادق باشه، شنیدن صدای اون به تنهایی یه ارگاسم مطلق بود،پسر سرتاسر همش زیبایی بود.
به همراه باز شدن در توالت،اشکهای بیشتری از چشماش لغزید
بخشی از وجودش میخواست وقتی سرشو بلند کرد اون پسر مو فرفری رو ببینه که اومده بابت تموم حرفاش عذرخواهی کنه و بگه درمورد کسی که دوستش داره گیج شده
مطمئن بود اگه همچین اتفاقی بیفته،اجازه میداد هری دوست پسرش شه
اما یه قسمت دیگه هم میخواست اون زین باشه تا تو صورتش بکوبه،
ولی وقتی سرشو بالا آورد اندی و لوییرو دید که نگران به سمتش میومدن..."چیشده لیام، مشکل چیه؟"
لیام در جواب سوال لویی فقط شونههاشو بالا انداخت و چشماشو پاک کرد، با نفسهای ناهموارش سعی کرد همه چیزو تعریف کنه اما اینبار اندی با نگرانی صداشو قطع کرد،چون گونهی تقریبا کبودش سوزش عمیقیرو فریاد میزد.
"کسی تورو زده؟""بگو، لیام،کار کیه؟"
لیام نگاهی از پشت تاری چشماش به دوستاش انداخت و با صدای گریههاش تو آغوش لویی فرو رفت
«ز-زین مالیک.
من حتی نمیدونم چرا! ا-اون یهو دیونه شد، من-"یه نگاهی بین لویی و اندی رد و بدل شد،درحالیکه هر دو آروم سرشونو تکون میدادن و میدونستن قراره بعدا چیکار کنن.
اونا امروز بعد تموم شدن کلاسهاشون،زینرو تا پارکی که به سمتش قدم میزد تعقیب کردن تا بطرز شدیدی کتکش بزنن و بترسوننش
هرچند هر از گاهی با یاد آوریِ صورتِ همیشه کبود زین منصرف میشدن
اما اونا فقط به خاطر لیام اینجا بودن تا انتقامشو بگیرن.درست زمانی که زینرو تو یه جای خلوت گیر آورده بودن تا نقشهشونو عملی کنن،اتفاقی افتاد که مجبور شدن شوکه شده تو جایی که ایستاده بودن،ثابت بمونن...چون اون دوتا احمق زینرو کنار هیلی و بردار کوچیکش آلفی کوچولو دیدن که داشت باهاش سرسره بازی میکرد، و درنهایت بدون اینکه بتونن کاریی انجام بدن ،بلافاصله به خونهی لیام برگشته و حالا با قیافهی بفاک رفتهای جلوش ایستاده بودن تا بهش توضیح بدن
YOU ARE READING
Drαɯn Out Dreαms ᶻ.ˢ
Romanceاون توی رویاهاش زندگی میکرد... جایی بین رنگ های قشنگ و نقاشی های توی دفترش ولی بالاخره روزی میاد که علاقشو به پسر قد بلند و موفرفری نشون میده؛ Start: 18 February 2022