part39

537 145 68
                                    

سرش رو به آسمون بود و مشغول تماشای ستاره ها.
با صدای خنده‌ جیمین برگشت:به چی میخندی؟

+یاد تاتا افتادم
ت:تاتا؟!

+هوم میدونی همیشه چی بهم میگفت؟
تاتا چیمی جفت ، چیمی بچه

ت:چی؟!!!
+یعنی تاتا با جیمین جفت میشه و جیمین بچه میاره.

قهقهه بلندی زد:وای خدای من راست میگی؟!
اَه چرا من نباید این چیزا رو یادم بیاد قیافت موقع شنیدن این حرفا دیدنی بود، فرض کن به تو میگفتم بچه بیاری....

+هه هه هه خیلی بامزه بود؟! نگران نباش من بهش گفتم چیمی بچه نمیاره بعد میدونی چی گفت؟!
تاتا چیمی جفت ، تاتا بچه.
حالا میتونی بخندی.

تهیونگ خنده روی لبش خشک شد:خیلی بدجنسی فکر نمیکنی از تاتا سواستفاده جنسی میکردی؟

+سواستفاده جنسی دیگه چه مزخرفیه؟
به من چه که تاتا دوست داشت بچه بیاره ، تازه براش عروسکم خریده بود.

برای چند لحظه بدون اینکه حرفی بزنه ساکت موند.

ت:میدونی فکر کنم یه جورایی حق داشت چون اون روباه بود و طبق غریزه ش دوست داشت بچه بیاره.

+میگم حالا که قراره جای تاتا باشی دلت نمیخواد تو هم بچه بیاری؟با صورت کاملا جدی این حرفو زد.

تهیونگ از سر جاش نیم خیز شد و به صورت جیمین نگاه کرد:چی گفتی؟!

جیمین لبشو داخل دهنش کشید و به زور جلوی خندشو گرفت اون فقط قصد اذیت کردن تهیونگو داشت.

ت:بی مزه
سر جاش برگشت و به آسمون خیره شد.

ت:ددی؟
جیمین سرشو سمتش برگردوند:جونم

ت:میشه تا صبح اینجا بمونیم خیلی قشنگه.
+اینجا؟!! یعنی توماشین بخوابیم؟

ت:هوم میشه؟
+چرا نشه امروز اولین روز قرارمونه و هر کاری که تو دوست داشته باشی همونکارو میکنیم.

ذوق زده روی کاپوت نشست و دستاشو بهم کوبید:راست میگی!!!! مرسی ددی. خودشو تو بغل جیمین انداخت و دستاشو دور گردنش حلقه کرد.

یکم دیگه به منظره روبه روشون خیره شدن .
تهیونگ عین یه خرس کوچولو خمیازه کشید.

جیمین محو صورتش شد:تو حتی خمیازه کشیدنتم کیوته
از روی کاپوت پرید پایین:میرم پشت ماشینو برای خوابیدن آماده کنم
پشتی صندلی عقب رو کاملا خوابوند.

+تاتا بیا جات آماده‌ س.
تهیونگ با شنیدن اسم تاتا ذوق زده از روی ماشین پایین اومد.

ت:وای چقدر خوب شد هردومون جا میشیم.
کفشاشونو درآوردن و دراز کشیدن.
جیمین برای اینکه ستاره ها دیده بشن سانروف رو باز کرد.

تهیونگ دستشو باز کردو بازوشو اشاره زد:سرتو بزار اینجا.
+من؟
ت:زود باش دیگه بیا

جیمین همونکاریو که ته ازش خواسته بود انجام داد.
سرشو روی بازوی تهیونگ گذاشت وخودشو توی بغلش جا کرد:آخیش چقدر بغلت نرم و گرمه.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now