part11

1.1K 239 72
                                    

سلام قشنگام
بابت تاخیر عذر میخوام .
این هفته خیلی درگیر بودم مخصوصا این دو روز گذشته با کنسرت و مومنتاشون من هی عررررر زدم بعد باید به پیج اینستا میرسیدم خلاصه دیر شد دیگه.
😌🙏🙏💋💋
راستی اگر دوست داشتین به پیجم سر بزنید دور هم خوش میگذره.
آیدی پیج توی بیوم هست.
☆☆☆☆☆☆☆☆
در و باز کرد روباه به کیوت ترین حالت ممکن دستش رو روی عضوش گذاشته بود و فشارش میداد.

جیمین متوجه منظورش شد.
سریع درو باز کردو روباهو داخل برد.

کمک کرد شلوارشو در بیاره دستش رو گرفت و روی توالت فرنگی نشوندش.
روباه نتونست خودشو نگه داره و کارشو کرد.
جیمین روشو برگردوند.

یه جورایی خوشحال بود چون تاتا پیشرفت کرده بود اون یاد گرفته بود باید کجا دستشویی کنه و این قدم بزرگی بود.

بعد از اینکه کارشو کرد بهش یاد داد که چطور خودشو تمیز کنه .

روباه از توی سرویس بیرون اومد. جیمین بعد از اینکه مسواک زد به اتاق خوابش رفت.

لباس راحتی پوشید و روی تختش دراز کشید.

گوشه اتاق روباه کوچولو ایستاده بود و به جیمین نگاه میکرد.
جیمین سرشو روی بالش گذاشت و یهویی نگاهش به تاتا افتاد.

تاتا با کیوت ترین حالت خمیازه میکشید. انگاری خوابش میومد. از وقتی تبدیل شده بود خوابشم شده بود شبیه آدما.

+تاتا؟
تاتا با شنیدن اسمش گوشاش تکون خورد. عادت کرده بود به شنیدن این اسم.

جیمین به کنارش اشاره زد.
+بیا اینجا ..
تاتا گنگ نگاه کرد.

جیمین رو تخت نشست و با دستش اشاره زد:تاتا میگم بیا اینجا، بیا بابایی نترس.

تاتا متوجه منظور جیمین شد..
با قدمهای آهسته به جیمین نزدیک شد.

+پسر خوب
دست تاتا رو تو دستش گرفت و روی تخت نشوندش.
خودش دراز کشید و به تاتا کنارش رو اشاره زد.

+بیا بغل بابایی بخواب.
تاتا با ترس سرشو کنار سر جیمین روی بالش گذاشت.
حالا صورتاشون رو به روی صورت همدیگه بود.

جیمین از نزدیک صورت خوشگل تاتا رو نگاه کرد.
دستش رو آروم روی گوشاش کشید.

+تو چقدر خوشگلی

تاتا پلک زد و تو چشمای جیمین نگاه کرد.

+کاش معجزه ای بشه و تو حرفامو بفهمی.

تاتا دهن کوچیکشو باز کردو خمیازه کشید.
جیمین محوش شد.

سرشو نزدیک صورت تاتا آورد و پیشونیشو بوسید.

+شب بخیر بابایی

تاتا درکی از کاری که جیمین کرد نداشت ولی متوجه شد که جیمین داره محبتشو بهش نشون میده.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now