part14

1K 198 75
                                    

جیمین تیشرت سفید با شلوار جین مشکیشو پوشید.
موهاشو کمی مرتب کرد.

تاتا جلوی آینه به خودش با حیرت نگاه میکرد.
دستشو روی دامنش کشید.
جیمین با لبخند مهربونی که به لب داشت بهش نگاه کرد.

+خیلی خوشگل شدی
تاتا معنی حرف جیمینو درک نمیکرد ولی عاشق لبخندای جیمین شده بود.
دیگه فهمیده بود وقتی جیمین بهش لبخند میزنه یعنی یه چیز خوب در انتظارشه. یعنی بابا جیمینش ازش راضیه.

جیمین کفش اسپرت سفید رنگ رو از داخل جعبه بیرون آورد.
سمت تاتا رفت و زیر پاش نشست.
پای تاتا رو آروم بلند کرد و کفشو پاش کرد.
تاتا اولش براش غریب بود. سختش بود انگار پاهاش زندانی شده بود.
تلاش کرد کفشو از پاش در بیاره .

+چیکار میکنی؟ به من نگاه کن منم از اینا پام کردم.
تاتا دنبال دست جیمینو گرفت و به جایی که اشاره میزد نگاه کرد.
جیمین کفشاشو نشونش داد
تاتا با دیدن پای جیمین آروم تر شد.
چند باری پاهاشو روی زمین کوبید.
از صدایی که ایجاد میشد خوشش اومد.

دستای پسر کوچولوشو توی دستش گرفت و فشارشون داد.

+ببین تاتا میخوام ببرمت بیرون دست منو نباید ول کنی.
از هیچیم نترس بابا پیشته.

تاتا خیلی معنی حرفای جیمینو نمیفهمید ولی کم کم داشت از حرکات جیمین یه چیزایی درک میکرد.
مثل بچه ای که هنوز زبون وا نکرده ولی حرفای مامانشو کامل متوجه میشه.

جیمین استرس زیادی داشت چون تاتا اگر از چیزی میترسید ممکن بود همون لحظه تبدیل بشه و این اصلا  اتفاق خوشایندی نبود.
درو باز کرد و همراه تاتا از خونه خارج شد.

تاتا به محض دیدن محیط بیرون چشماش از تعجب درشت شد.
درسته اون قبلا هم فضای بیرونو دیده بود ولی از نگاه یه روباه ...
الان تاتا انسان بود و همه چیز براش تازگی داشت دستای جیمینو فشار داد.

+نترس بابایی چیزی نیست الان سوار ماشین میشیم
جیمین سمت ماشینش رفت درشو باز کرد
+تاتا برو بشین

تاتا آروم سوار ماشین شد در حالیکه هنوز هم بهت زده بود.
جیمین در ماشینو بست با اینکه خیلی آروم و بی صدا اینکارو کرده بود ولی تاتا یک لحظه خودشو جمع کردو ترسید.

فکر میکرد جیمین توی قفس انداخته باشتش.
تا وقتی که جیمین درو باز کردو خودشم سوار ماشین شد.
تاتا با دیدن جیمین خیالش راحت شد. به جیمین نگاه کرد.

بعدش چشمشو به اطراف چرخوند همه چیز ماشین براش تازگی داشت.
جیمین دستشو سمت گونه تاتا بردو لپشو کشید.

+کیوت
سمتش خم شد تا کمربندشو ببنده.
تاتا ترسیده خودشو جمع کردو مقاومت میکرد تا جیمین این‌کارو نکنه.
با جیغ و گریه مخالفت خودشو نشون میداد.
جیمین کلافه شده بود.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now