paer28

773 167 105
                                    

جیمین خیلی آروم از تاتا جدا شد و ازش فاصله گرفت.
از چشم تو چشم شدن باهاش خودداری کرد.
یه جورایی خجالت میکشید.

تاتا که اولین تجربش بود، کاملا گیج شده بود. حس جدید و ناشناخته ای درونش بوجود اومده بود.

یکم که نفساش سر جاش اومد به جیمین نگاه کرد.
جیمین سرش پایین و اخماش تو هم بود.

تاتا برای یک لحظه فکر کرد اینم یه جور تنبیه بوده.
سرشو کج کردو به صورت جیمین نگاه کرد.

ت:چیمی از تاتا عصبانیه؟
+اگر تاتا قول بده که دیگه از این کارا نکنه منم دیگه عصبانی نمیشم.

ت:چیمی تاتا رو بوسید؟!!!
+هوم
ت:برای چی؟
جیمین هنوزم اعتراف کردن به عاشق شدن تاتا براش سخت بود.

+خب چون....چون تاتا پسر خوبیه.
ت:ولی چیمی هیچ وقت لبای تاتا رو نبوسید...

+مگه تو نمیخواستی جفت باشیم. جفتا همو میبوسن دیگه.

ت:هااااااا مثل اونا...با دستش داخل سالن رو اشاره زد. منظورش عروس و داماد بودن.

+آره شبیه اونا تاتا خیلی سوال میکنی...
تاتا سرشو پایین انداخت:ببخشید..

جیمین توی دلش به خودش لعنت فرستاد بازم داشت گند میزد.
دستای تاتا رو توی دستش گرفت:بیا بریم تو با هم برقصیم...
تاتا ذوق زده شد و دنبال جیمین راه افتاد.
☆☆☆☆☆☆
جیمین تمام شب رو به تاتا و خودش فکر کرد...دلش میخواست منطقی فکر کنه ولی هر جوری حساب میکرد اصلا با عقل جور در نمیومد.
بعد از بوسشون و چشیدن طعم لبای تاتا و حسی که از لباش بهش منتقل شده بود فهمیده بود که گذشتن از تاتا براش سخت و تقریبا غیر ممکنه.

پس باید منطقشو کنار میزاشت. حتی اگر قرار بود مدت کمی با تاتا بمونه دلش میخواست اینکارو بکنه.

صبح وقتی چشماشو باز کرد جیمینو مشغول بستن چمدوناشون دید.
توی جاش نشست و با دستاش چشمشو مالید:داری چیکار میکنی؟

+بیدار شدی؟ دارم وسایلمونو جمع میکنم میخوایم از اینجا بربم.

ت:کجا میریم؟
+یه جای خوب فقط منو تو میخوام ببرمت به یه جای خیلی قشنگ ،جیجو..

ت:جیجو...
+هوم یه جزیره قشنگه تا وقتی برگردیم استرالیا اونجا میمونیم.

در واقع جیمین با اینکارش با یک خط دو نشون میزد هم تاتا رو به سفر میبرد و خوش میگذروندن و هم اینکه تاتا رو از بقیه دور نگه میداشت.

بدجور از طرف بک احساس خطر میکرد.
بلافاصله بعد از صبحونه از خانوادش خداحافظی کرد.

ماشین شوهر خالشو به امانت گرفت و همراه تاتا به طرف جیجو حرکت کردن.
☆☆☆☆☆☆
تاتا با کنجکاوی و اشتیاق به جاده نگاه میکرد.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now