part17

941 192 63
                                    

با اینکه این بوسه خیلی سریع بود و قطعا هیچ حس عاشقانه ای درش نبود اما تاتا توی دلش حسابی ذوق زده شد.
میفهمید که معنی این کار از روی محبت ددیشه.لپاش ناخودآگاه سرخ شد.

جیمین لپشو کشید:کیوت.
راستی من باید برم سرکار ولی زود برمیگردم.
شاید ببرمت شهر بازی حتما خیلی خوشت میاد.

تاتا به جیمین نگاه کرد.
ت:ددی...
+ترجیح میدم بابا صدام کنی:جونم
تاتا دهنشو باز کرد:آ...آ...
+غذا میخوای؟
تاتا سرشو به اطراف تکون داد.

+صبر کن ببینم نکنه تشنته!!!
تاتا معنی حرفشو متوجه نشد و به جیمین نگاه کرد.
+از روی پام بلند شو تا برم برات آب بیارم.
تاتا رو از روی پاش کنار زد.

تاتای شیطون خیلی سریع از روی پاش بلند شد ولی اینبار روی کول جیمین رفت.
دستاشو دور گردنش انداخت و منتظر موند جیمین بلند شه.

+از بابایی کولی میخوای؟
ای شیطون فکر میکنی خیلی کم وزنی...کمر بابایی میشکنه که.
ولی تاتا از جاش جم نخورد.

جیمین به ناچار دستاشو زیر رون تاتا انداخت و بلندش کرد.
تاتا با خوشحالی با موهای جیمین بازی میکرد.
جیمین سرشو تکون داد:نکن بچه ...
ناچارا تاتا رو روی کابینت گذاشت.

+بشین اینجا ببینم.
روبه روی صورت تاتا ایستاد.
+ببینم تو چرا اینقدر بلایی؟
سرشو به سر تاتا زد.

تاتا که یه کوچولو دردش گرفت کیوت سرشو مالوند.
+اوه راستی یه چیزی چرا زودتر به فکرم نرسید تو خیلی باهوشی باید کم کم بهت حرف زدن یاد بدم.

لیوان رو از آب پر کرد و سمت تاتا گرفت.
+به این میگن آب تو الان تشنته و آب میخوای .

این آبه،  آاااااااببببب
تکرار کن این چیه تاتا؟

تاتا نگاهی به لیوان کردو دستاشو دراز کرد چون خیلی تشنه بود.
ولی جیمین دستشو عقب کشید
+نه ، اول اسمشو ببر بعد بهت میدم.

آااااااب...
ت:آاااااا..
+آفرین دوباره بگو..
تاتا تکرار کرد:آااااااب...
جیمین ذوق زده شد:آفرین دختر خوب...

یهویی خودش از حرفی که زد خشکش زد!!!!
برای یه لحظه یادش رفته بود تاتا پسره..
تاتا دستشو سمت لیوان دراز کرد: ددی آب...

+اوه ببخشید، بیا بگیر.
تاتا با دو دست لیوانو گرفت و آب خورد.
جیمین از روی کابینت بلندش کردو سمت کاناپه بردش.

تلوزیونو روشن کردو کانالو روی شبکه کارتن تنظیم کرد.

+خب تاتایی بابا باید بره سرکار.
تو همینجا بمون و تلوزیون ببین منم زود میام.
تاتا غرق برنامه کودک شده بود.
جیمین یکم میوه توی ظرف گذاشت.
سریع لباس پوشید .

+تاتا بابا داره میره.
تاتا اینقدر غرق کارتن بود که اصلا متوجه نشد.
تمام مدتی که جیمین سر کار بود همه حواسش پیش روباهش بود.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now