part 22🤍

1.1K 224 157
                                    

سلام به همه از همین الان ووت فراموش نشه
~~~~~~~~~~~~~~~~~

چشمم به تیغ کنار آینه افتاد.
به رگ دستم نگاه کردم ...
منم برم ... پیش مامان ...

اما اگه اینکارو کنم ، یه عمر تلاش و زحمت مامان ، با سختی بزرگ کردن من ... همه حروم میشه

باید زندگی کنم و اونو سر بلند کنم، دوباره جلو آینه ایستادم.
من این قرار داد با چان رو بهم میزنم و رو پای خودم وایمیستم.

من برای خودم یه زندگی خوب میسازم.با این افکار دوش گرفتم.

اما وقتی لبمو دست کشیدم ، با یاد آوری بوسه های چان دودل شدم.

شاید این رابطه از رو عشق نباشه.
اما یه وابستگی برام ایجاد کرده.
چان این مدت خیلی کمکم کرد.
همه کارهای مامانو اون انجام داد.

اگه الان بهش بگم میخوام این قرار دادو تموم کنم خیلی
قدرنشاسیه.

اما حس اینکه الان من مثل یک برده جنسی هستم برام عذاب آور بود.

اون موقع بخاطر مامان میتونستم تحملش کنم، اما الان برام سنگین بود.

از حمام اومدم بیرون و لباس هامو عوض کردم.
باید یه تصمیم درست برای آینده ام بگیرم.
رفتم از اتاق بیرون تا چیزی بخورم.

تو راه پله بودم که با دیدن مادر چان خشکم زد.

- سلام بک... چه خوب که خودت اومدی.

- سلام ... چیزی شده ؟

- باید با هم صحبت کنیم.

- راجب چی ؟

ساکت شد و سمت اتاق نشیمن رفت .پشت سرش رفتم ،
نشست و گفت:

- راجب رابطه ات با چان ... منظورم سکستونه ...

شوکه به مادرش نگاه کردم.

سکسمون ؟

حس کردم صورتم داغ شد.

آروم خندید و گفت...

- چان خیلی سعی میکنه همه چیو از من مخفی کنه اما من از خیلی چیز ها خبر دارم.

چشمام انقدر گرد شده بود که حس میکردم ممکنه از حدقه بیرون بزنه.

آروم گفتم:

- متوجه منظورتون نمیشم.

- من از میل جنسی چان خبر دارم . سطح تستسترونش
بالاست و از نوجوونی بیش فعالی جنسی داشت.

با دستای یخم صورتمو خنک کردم.

اصلا نمیفهمیدم میخواد با این حرفا به کجا برسه که گفت :

- چان برای اولین بار تو زندگیش آرومه و من میدونم این آرامش بخاطر توئه.

تکیه داد به مبل و چشم هاش پر از اشک شد.

ContractWhere stories live. Discover now