𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟗🤍

1.2K 215 55
                                    


خودشو انداخت رومو دیکمو تو دستش فشار دادو سرعتشو بیشتر کرد. درد و سوزش نفسمو بریده بود.

بالاخره گرمای چیزی درونم حس کردمو چان حرکاتش تموم شد . اما از روم بلند نشد.

ویبراتوری با یه دست بیرون آوردو پرت کرد پایین تخت
پشتم درد داشتو میسوخت . اما خودشو بیرون نیاورد و همینطور با وزنش منو ثابت نگه داشت.

چانیول

میترسیدم کارم با بک به جنون بکشه، از بس این پسر دیوونه کننده بود. منی که بعد رابطه دوست داشتم تنها باشمو سیگار بکشم حالا نمیفهمم کی همونجا خوابم میبره...

دیشب واقعا نفهمیدم چطور خوابم برد، نیمه های شب بود که بیدار شدم و کنار بک دراز کشیدم از درد ناله ای کرد، اما بیدار نشد.

بدنشو نوازش کردمو از پشت تو بغلم قفلش کردم، تا حالا نشده بود تو این اتاق خوابم ببره، اما الان دیگه برام مهم نبود.

صبح با صدای موبایلم بیدار شدم، بک تو بغلم جا به جا شد و آروم نالید.

-چان... موبایلت.

- مهم نیست... بالاخره صدای زنگش قطع شد .

بک آروم تو بغلم چرخید، اما نذاشتم ازم فاصله بگیره و دستمو دور کمرش نگه داشتم. سرشو گذاشت رو بازوم
5 دقیقه نگذشته بود که دوباره موبایلم زنگ خورد.

پشت بکو دست کشیدم تا از رو دستم بلند شه، از تخت پایین رفتم و از بین لباس های پراکنده ام موبایلو پیدا کردم.

سهون بود. با عصبانیت جواب دادم.

- چی شده که مدام زنگ میزنی؟

- تائو علیه بک، تو روزنامه ها حرف زده ... باید زودتر شکایت کنی ...

- چی ؟

- روزنامه ها دیروز عکس تو بکا برای خیریه رو چاپ کرده بودن و با رسانه ای شدن چهره بک، تائو راجب گذشته اون امروز یه آبرو ریزی بزرگ راه انداخته ...

بک رو تخت نشستو خودشو پوشوند.

زیر لب گفتم:

- چه چرندی گفته؟

بکهیون

به چان خیره شدم. قضیه چی بود که انقدر عصبی شده بود. گوشی کنار گوشش بود و داشت قدم میزد. پشتم به شدت درد می کرد. دلم یه وان آب داغ میخواست اما میخواستم اول ببینم قضیه چیه!!!

یه حسی بهم میگفت به من مرتبطه. از طرفی باید به بیمارستان هم زنگ میزدم. چان به شخص پشت تلفن گفت:

- متن هر دو روزنامه رو برام بیار ... خودم زنگ میزنم شکایت میکنم ...

گوشیو قطع کردو برگشت سمت من.

ContractWhere stories live. Discover now