𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟕🤍

1.2K 206 70
                                    


بوسه های چان انقدر منو ذوب کرده بود که همه چی از ذهنم رفته بود.فقط بوسه های داغ اون بود که وجودمو گرم می کرد و ذهنمو خالی میکرد.

اینبار برعکس دو دفعه قبل خیلی عاشقانه و آروم بود.در حدی که وقتی کارش تموم شد تو بغلش خوابم برد .یه خواب بدون رویا.

چانیول

بک بغلم خوابیده بود. خودمم از رفتار خودم شوکه بودم . من آدمی نبودم که رابطه آروم و پر از بوسه و نوازش داشته باشم . اما امشب خیلی غریزی آدم دیگه ای بودم.

انگار این جسم نحیف برای آروم کردن من کافی بود. بدون نیاز به هیچ کار خاصی فقط آه های آروم بک کافی بود تا منو آروم کنه . سرشو بوسیدمو چشمامو بستم . نمیدونم دارم کجا میرم . اما از لحظه ای که توش بودم
راضی بودم و لذت می بردم.

چشمامو بستمو تا زنگ زدن موبایلم راحت خوابیدم. امروز کلی کار داشتم از کنار بک بلند شدمو لباس هامو پوشیدم. باید با کای و کیونگ قرار میذاشتم . اما نگران سوال های متعدد اونا از آشنایی منو بک بودم.

از اتاق بک رفتم اتاق خودم. دوش گرفتمو آماده شدم . قبل رفتن بک رو چک کردم. مثل یه بچه خوابیده بود. دیشب حسابی خسته شده بود.

هانا برام صبحانه آماده کرده بود، سهون هم به من ملحق شد و ازش پرسیدم:

- چیزی راجب بک پیدا کردی؟

- تا ظهر بهم خبر میدن.

- خوبه پس منو در جریان بذار.

- حتما.

- راستی هماهنگ کن بکو ببرن بیمارستان پیش مادرش، اما حتما، خونه باشه.

- مشکلی نیست . فقط فک کنم تائو امروز دردسر ساز بشه.

- بخاطر عکسا!؟

- آره ... اگه حس کنه هیچ راه برگشتی نداره ممکنه هر حرکتی بزنه.

- اتفاقا بهتر . بذار زودتر خودشو نشون بده و قبل از تموم شدن قرار داد بک مسئله تائو تموم شه. سهون خندید و گفت:

- خیلی از دستش خسته شدی چان

- بیشتر از خیلی.

- خوبه به حرف من رسیدی.

سهون از روز اول با دیدن تائو بهم گفت بهتره بذارمش کنار اما گوش ندادم. آدم شناسیش عالی بود و دوست وهمراه خوبی برای من.

اما اندام و ظاهر فریبنده تائو مخصوصا مهارتش تو رخت خواب منو کور کرده بود.

قهوه ام رو خوردمو پرسیدم:

- خب ... نظرت راجب بک چیه ؟

- بک... بک... بک هم میتونه اذیتت کنه.

فکر نمیکردم اینو بگه . واقعا حس میکردم بک موجود بی آزاری باشه.

- جدی ؟

ContractWhere stories live. Discover now