𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟖🤍

1.2K 194 66
                                    


کای بلند شد و گفت:

- آروم بچه ها... چطوره امشبو زودتر تموم کنیم؟

گوین گفت:

- اما من تازه شب برام شروع شده.

چان بلند شد و گفت:

- اما منو بک به اندازه کافی تفریح کردیم... شب خوش

منم سریع بلند شدمو با چان رفتیم سمت در ، کای پشت سرمون گفت:

- چان

اما چان توجهی نکردو از اتاق رفتیم بیرون.

سریع دستش دور کمرم حلقه شد و گفت:

- همش بخاطر نافرمانی توئه بک...

میدونستم حق با چان بود.

آروم گفتم:

- متاسفم

- متاسفی؟ باید هم متاسف باشی ... اما برسیم خونه تنبیه میشی ... تا درستو کامل یاد بگیری...

- چان.

- یک کلمه دیگه بشنوم تنبیهت بیشتر میشه.

از شلوغی بار رد شدیم و سوار ماشین شدیم.

چان سریع شیشه بین ما و راننده رو بالا داد و رو به من گفت:

- بشین رو به روم.

چانیول

انقدر عصبانی بودم که میتونستم تنبیه بکو از تو ماشین شروع کنم. بهش گفتم نافرمانی تحمل نمی کنم، بهش گفتم هر جا بخوام باید بگه چشم. اونوقت چه آشوبی بپا کرد، شبمون خراب شد و باعث شد یه آبروریزی هم راه بیافته. بهش با عصبانیت گفتم:

- بشین رو به روم

سر تکون دادو سریع رو صندلی رو به روی من نشست.

- خودت انتخاب کن بک چطور تنبیه شی!

آب دهنشو قورت داد و چیزی نگفت.

- دوست داری تو رابطه تنبیهت کنم یا جدا ؟

چشماش ترسیده بود. با صدای لرزون گفت:

- نمی دونم

تک خنده ای کردمو گفتم.

- شلوارتو در بیار.

دهنش باز و بسته شد تا اعتراض کنه، اما ابروهام بالا انداختمو سر تکون دادم. سرشو پایین انداخت و دستشو برد رو سمت دکمه شلوارش.

شلوارشو دراورد که زیر لب گفتم:

- تنت انقدر خواستنیه که دلم نمیاد جز رد بوسه های من چیز دیگه ای روش بمونه.

- حالا ادامه بده

معذب برگشت سمتم، به باقی مونده لباساش اشاره کردم.

دستاش به وضوح میلرزید، بالاخره سرشو بلند کرد و ملتسمانه گفت:

- چان ... بذار بریم خونه.

Contractحيث تعيش القصص. اكتشف الآن