𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔🤍

1.3K 213 30
                                    


- شیفت چی اونوقت؟

- رستوران

- مگه نمیدونی تو الان استخدام منی؟

- من نمیتونم کار نکنم چان.

- چرا دقیقا ؟

- چون خرج خونه و زندگیمو باید بدم.

- اینهمه پول ندادم برات که.....

نذاشتم ادامه بده.

- این پول خرج عمل مادرمه، جدای اون من باید هزینه های دیگه رو تامین کنم.

- اینا به من ربطی نداره بک... من تورو اجاره کردم، پس الان برا من کار میکنی نه هیچ کی دیگه.

چی داشت میگفت. نفس کشیدنم نامنظم شده بود.
با حرص گفتم:

- تو توی روز به من احتیاجی نداری، چه فرقی میکنه برات؟

- به تو ربطی نداره!

- من ...

دستشو آورد بالا و نذاشت ادامه بدم.

- نافرمانی؟

دهنمو بستم. من باید کار کنم. چطور اینو نمیفهمه. لب هامو بهم فشار دادم و تو چشماش خیره شدم. میخواد تنبیه ام کنه یا نه باید می گفتم.

- من به کارم احتیاج دارم چان

قبل اینکه جواب بده صدای تائو باعث شد هر دو برگردیم، با تمسخر سر تا پامو بر انداز کرد گفت:

- وسط بحث عاشقانتون رسیدم؟

کلافه نفسمو بیرون دادمو برگشتم سمت حیاط. تحمل اینو دیگه نداشتم. چان هم که گویا حسابی عصبانی بود حرفی نزد. تائو دوباره گفت:

- قبلا ها سلیقه ات بهتر بود.

دلم میخواست بهش جواب بدم اما بی خیال شدم. چون همینجوریم مشخص بود از اینکه دوست پسرش کنار
منه حرص میخوره. چان گفت:

- فکر نکنم ... چون تو رو انتخاب کرده بودم.

- اوه چان خیلی از خودت مطمئنی نه؟

- چرا نباشم ؟

- نمیدونم ... شاید چون این آقا کوچولو هم به زودی قراره تنهات بذاره.

تو دلم به این حرفش خندیدم، من تا یه سال هیچ جا نمیرم. حتی اگه بدترین بلا هام سرم بیاد من بخاطر مامان می مونم. چان گفت:

- به بک نزدیک نمیشی ... وگرنه

- وگرنه چی؟

- بد میبینی تائو

- جدی؟ چه مدل بدی؟

دیگه تحملم تموم شد. برگشتم سمت چان وگفتم:

- برگردیم داخل ... خیلی چرت میگه.

چان به تائو پوزخند زد و باهم از کنارش رد شدیم. اگه من واقعا عاشق چان بودم مسلما دوست داشتم با تائو بحث کنم و ببینم منظورش چیه!

ContractWhere stories live. Discover now