Part 24⛓

6K 681 147
                                    


تا رسیدن به مقصد هر دو سکوت کرده بودن، فقط گهگداری صدای نفس های عمیق و سخت تهیونگ به گوشش می رسید. سمتش برگشت، به نیم رخ جذابش خیره موند و پرسید:
_ درد داری؟
اخم ضعیفی بین ابروهای تهیونگ جا خوش کرد ولی لبخند محوی زد و گفت:
_ وقتی پیشم باشی دردمو فراموش می کنم...
جونگوک به سرعت نگاهشو ازش دزدید و به نقطه ی دیگه ای چشم دوخت، لبخند ملایمی روی لب های باریکش نشست و باز هم پرسید:
_ روی پیشونیت پر از قطره های عرق!
تهیونگ کمی سرش رو عقب برد و بعد از نیم نگاهی به دست کشیده و انگشتای خوشفرم و ظریف جونگوک گفت:

_ کنار تو بودن معادلات ذهنی و احساسیم رو بهم میزنه، حرارت بدنمو بالا می بری، خودت مقصری!
جونگوک بی صدا خندید. سرشو پایین انداخت و گفت:
_ میدونی کیم ته، این حرفای عاشقانه و پر احساس بهت نمیان!
فکر نمی کردم بلد باشی اینطوری حرف بزنی!
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و راهشو عوض کرد. فرمون رو با حالت خاص و جذابی چرخوند و پاسخ داد:
_ این تویی که روم تاثیر گذاشتی، وگرنه من هنوزم همون کیم ویکتور بی رحم و ترسناک قبلی ام!
لبخند از روی لب های پسر کوچکتر محو شد، دستشو زیر چونه اش گذاشت و اینبار بدون دزدیدن نگاهش به تهیونگ خیره موند. با تن صدای پایینی لب زد:
_ چرا من، چرا بعد از اون اتفاق ها هنوز منو می خوای؟ ما رابطه خوبی نداشتیم چند ماه پیش با هم!

پسر بزرگتر آه کشید، بالاخره به مکان مورد نظر رسیده بودن، ماشین رو گوشه ای نگه داشت و به رو به روش خیره موند:
_ چرا مدام سعی می کنی بهم یادآوری کنی که دوستم نداری...
سمتش برگشت و به چشم های پر برق و مشکیش خیره موند و با صورت غمگینی ادامه داد:
_ چرا نمی خوای قبول کنی که توام منو دوست داری؟
به سرعت نگاهشو از چشم های غمگین و صادق تهیونگ گرفت و دستشو پشت گردنش کشید:
_ مجبور نیستم بهت جواب بدم، من برای هر کاری که انجام میدم، هر حرفی که میزنم دلیل دارم!
تهیونگ عصبی پوزخند زد، چشم هاشو چرخوند و گفت:
_ این دلیل فاکی که میگی چیه کیم ادلر؟ بهم بگو!
جونگوک خندید، سرش رو به شیشه ی ماشین چسبوند. چشم هاشو بست درد قلبش بیشتر شد، به سختی زمزمه وار گفت:

_ تو ادلر قبلی رو دوستش داری کیم ویکتور، نه این ادلر جدید رو...!
تهیونگ گیج و متعجب با اخم های در هم به جونگوک خیره شد. اون اولین کسی بود که با حرف های دو پهلو و نامفهومش گیجش می کرد! ولی جونگوک حالا غیر مستقیم بهش گفته بود که:
"تو در واقع ادلر واقعی رو دوست داری و به احتمال این عشق و احساس متعلق به من نیستن..!"
جونگوک با لحن غمگینی ادامه داد:
_ من خیلی تغییر کردم، خودت اینو بار ها بهم گفتی، دوست داشتن من برای تو مثل خوردن سم با آگاهی کامله!
اخم های تهیونگ تو هم شدن، آرنج دستشو لبه ی شیشه ای که حالا بازش کرده بود گذاشت و پشت انگشتای کشیده اش رو روی لب هاش کشید، زمزمه وار گفت:
_ اگه سم هم باشی، بی معطلی تو رو وارد بدنم می کنم، حتی اگه موجب مرگم بشه!

The Trap | VKOOK Where stories live. Discover now