ِگونه هاش در حال سرخ شدن بود که در خونه باز شد و دختر خاله جیمین با کلی سر و صدا وارد شد.

سانا دختری با قد متوسط پوستی روشن و خیلی بانمک بود.
خریداشو دست خدمتکار داد و وارد سالن شد.
با دیدن مهمونا ذوق زده با صدای بلندی سلام کرد.

*وایییییی خدای من خاله جون...
سمت مامان جیمین دوید و بغلش کرد.
با آقای پارکم احوال پرسی کرد.
سمت مبل نگاه کرد. جیمین و تاتا کنار هم نشسته بودن.
چشمشو بین هر دو حرکت داد.

*بزار ببینم میتونم تشخیص بدم کدوم جیمینه...
سمت جیمین اومد و خودشو توی بغلش انداخت.
دستاشو دور گردنش انداخت و آویزون جیمین شد.

*دلم برات تنگ شده بود پسر خاله.
تاتا اخماش در عرض یک ثانبه تو هم رفت اون داشت چیکار میکرد!!!!

بغل چیمی فقط برای خودش بود فقط تاتا حق داشت از جیمین آویزون بشه.

خواست دستشو سمت سانا دراز کنه و هلش بده که خوشبختانه جیمین به موقع خبر دار شد و سانا رو از خودش دور کرد.

+واو چقدر بزرگ شدی قبل از اینکه بیایم به بابا گفتم حتما میشناسمت ولی الان که از نزدیک میبینمت واقعا خیلی فرق کردی...

سانا با لبخند سمت تاتا برگشت دستشو سمتش دراز کرد:خوشبختم من سانام شما حتما باید دوست جیمین باشید درسته؟

تاتا هنوز چهرش اخمو بود. جیمین خنده مصنوعی کرد.
+ببخش سانا تهیونگ خیلی خجالتیه یه چند روز بهش وقت بده تا عادت کنه.

سانا نگاهی بهش انداخت و روی مبل روبه رویی نشست.

تاتا وقتی نشست توی گوش جیمین گفت:تاتا عصبیه...چرا بغلش کردی؟

+تاتا خواهش میکنم آروم باش بعدا برات توضیح میدم.
تاتا با عصبانیت تو چشماش نگاه کرد.

جیمین نمیدونست چیکار کنه. از یه طرف استرس داشت تاتا کاری کنه از طرفیم وقتی به قیافه عصبانی و کیوتش نگاه میکرد نمیتونست جلوی خنده شو بگیره.

+تهیونگ اون داره عروسی میکنه یعنی جفت داره...
ت:اگه جفت داره چرا پرید بغل چیمیه من؟

جیمین خیلی جلوی خودش گرفت تا توی دستاش تاتا رو له نکنه دهنشو باز کرد که با حرف سانا سمتش برگشت.

*چقدر عوض شدی برای خودت جنتلمنی شدیا بگو ببینم دوست دختر داری؟

تاتا گوشاش تکون خورد.
+نه فعلا با کسی نیستم
*اوم پس تو عروسی خیلی مراقب خودت باش چون حتما کلی دختر قراره سرت بریزن من دوستامو میشناسم تو یه ثانیه عاشقت میشن.

تاتا کم و بیش میفهمید در مورد چی حرف میزنن و این بیشتر عصبانیش میکرد.

خاله جیمین بعد از سانا پرسید:راستی تهیونگ شی شما چی دوست دختر دارین؟

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now