𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏🤍

Začít od začátku
                                    

اونقدری که وقتی کارم تموم میشد حتی نای ایستادن هم نداشتم!

تمام پوست دستم بلند شده بود و تک تک استخونهای بدنم درد میکرد!

اما در آمدم اونقدری نبود که حتی از پس خریدن داروهای مامانم بربیام!

تا اینکه ووک اینجارو بهم معرفی کرد...
نه اینکه خودش امتحان کرده باشه!

نه علاقه ای داره و نه حتی به این کار نیاز داره!

البته که منم علاقه ای به این کار نداشتم اما مجبور بودم!

تمام آزمایشات سلامت و چکاپ هایی که لازم بود رو انجام دادم و وقتی مطمئن شدن سالمم و رابطه ای نداشتم برام دوره های آموزشی گذاشتن!

دوره هایی برای یادگیری طرز ایستادن ، غذا خوردن ، آداب معاشرت و یک عالمه چیزهای دیگه که فایدشون رو نمیدونم!

وقتی بلاخره همه ی اون دوره های خسته کننده رو گذروندم تازه رسیدیم به مرحله ی قرارداد بستن!

وقتی بهم گفتن به خاطر قد کوتاه و اندام نسبتا مردونه ام نصف قیمت بقیه میتونن باهام قرارداد ببندن،میخواستم بزنم زیر گریه ...

اما حتی با شنیدن نصف مبلغ قرارداد هم مغزم سوت کشید!

واقعا حتی از حد نیازم هم بالاتر بود! و خب نتونستم در برابر وسوسه ام مقاومت کنم!

اما که کنار این پسرای لخت و این مردای ترسناک ایستادم حس پشیمونی داره کم کم بهم غلبه میکنه!

این بی تجربه بودنم در برابر دیگران منو حتی بیشتر میترسونه!

مطمئنم اونا حداقل تجربه ی یه بوسیدن یا بوسیده شدن رو دارن!

بالاخره یکی از من خوشش میاد...نه؟
مسخره اس حتی نمیدونم چی میخوام!

نمیدونم میخوام بمونم یا اینکه پس زده شم و بتونم از اینجا فرار کنم!

با کلافگی نفس عمیقی کشیدم و چشمهامو بستم!

صدای زنگ یکی از کابینا که بلند شد با وحشت چشمامو باز کردم.

عدد 3 پایین پنجره کابین اون مرد ورزشکار مشخص شده بود.

اب دهنمو به سختی قورت دادم و به عدد زیر پام نگاه کردم.

2 ... عدد من ۲ بود ...

پشت سر هم دوتا کابین دیگه هم زنگ زدن .

هر دو شماره 1 رو زده بودن .

مردی که مسئول ما بود اومد سمت پسر شماره 1 و گفت:

- سو... کدومو ترجیح میدی ؟

سو نگاهش رو بین هر دو تا کابین چرخوند و بلاخره با سر به مرد هیکلی اشاره کرد که باعث شد لبخند کثیفی روی لب هاش بشینه!

ContractKde žijí příběhy. Začni objevovat