chapter 95

253 37 4
                                    

🔅چپتر نود و پنجم🔅

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🔅چپتر نود و پنجم🔅

"رفیقت دیوونه است!"


🌈🌈🌈🌈🌈🌈

وضعیت کمپانی به آرامش قبل خودش برگشت ولی با این حال شیایائو احساس بی حوصلگی میکرد. دلش میخواست با کسی حرف بزنه ولی اون شخص مطمئنا شوان دایو نبود! بعد از کمی فکر دراین مورد، تصمیم گرفت تا سراغ پنگ ژه بره. چند روزی از آخرین باری که دوستش رو دیده بود میگذشت. یعنی این مرد این روزا چیکار میکرد؟

ساعت نه، شیایائو به خونه ی پنگ ژه رسید.

پنگ ژه به خاطر شرایط کاریش جدا از خانواده اش زندگی میکرد. و قبل از اینکه شیایائو و پنگ ژه یکم از هم دور بشن، اون دوتا واقعا شبیه به یه خانواده بودن! پنگ ژه حتی کلید خونه اش رو هم به شیایائو داده بود تا بی دردسر به اونجا بیاد و بره، طوری که انگار هردوشون از یه خونه ی مشترک استفاده میکردن!

شیایائو وارد آپارتمان شد ولی به نظر میرسید که هیچ کس توی هیچ کدوم از اتاق ها نیست. بعد از مدتی اون صدایی رو از سمت حموم شنید پس بدون فوت وقت به سمت صدا رفت.

در حموم بسته نبود و اون تونست مرد لاغری که مشغول درآوردن لباس هاش و آماده شدن برای حموم بود رو ببینه. شیایائو میدونست که اون پنگ ژه نیست ولی درست وقتی که قصد داشت نگاهش رو از اون مرد برگردونه، اون فرد به سمتش برگشت، "عزیزم میتونی یه کمکی بکنی..."

وقتی لی ژن ژن فهمید که شخصی که جلوش ایستاده پنگ ژه نیست فکش از شدت تعجب به زمین چسبید. انگشت های لاغر و کشیده اش به سختی تلاش کرد تا بدنش رو بپوشونه و خوشبختانه، هنوز لباس زیر تنش بود! لی ژن ژن جیغ بلندی کشید. "این دیگه چیه؟ تو چرا اینجایی؟ بلد نیستی در بزنی؟"

شیایائو جوابی بهش نداد... درواقع، نگاهش روی پاهای سفید و کشیده ی لی ژن ژن میخ شده بود.

با توجه به این حقیقت که لی ژن ژن "گی" بود، باعث میشد تا پسرک زیر نگاه یه مرد دیگه به پاهاش به شدت اذیت بشه.

"چرا هنوز اونجا وایستادی؟ برو بیرون!"

شیایائو باز هم حرکتی نکرد و با همون حالت سردرگم و گیجش سر جاش ایستاده بود.

Advance Bravely (Persian Translation)Where stories live. Discover now