chapter 14

386 62 9
                                    

🔹️چپتر چهاردهم🔹️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🔹️چپتر چهاردهم🔹️

"این دیگه چه منطقیه؟"

🟥🟧🟨🟩🟦🟪

شیایائو کل شبو چشم روی هم نذاشت. فقط توی تختش غلت خورد و به اتفاقی که اون روز صبح افتاده بود فکر کرد، و با هرفکری خونش به جوش میومد. آخه چجوری یه مرد رو هوا عاشقش شده بود؟ اگه طرف دختر بود میتونست خیلی راحت راهی برای دست به سر کردنش پیدا کنه، همینطور کسی که گیرش افتاده بود آدم خیلی سخت گیری بود. فقط با نگاه کردن بهش میشد فهمید که جرئت اینو داشت که هرکاری بکنه. شیایائو فقط یکم اذیتش کرده بود و اون درست جلوی در ایستگاه پلیس بهش اعتراف کرده بود! همه ی این قضایا باعث میشدن سر شیایائو به شدت درد بگیره.

معمولا خوابیدن تو آخر هفته ها خیلی کیف میداد، ولی تو اون لحظه شیایائو احساس بی قراری میکرد. بعد از این که کلی مخاطبای تلفنشو بالا پایین کرد، آخر روی اسم پِنگ ژه ایستاد و با دلواپسی دکمه ی تماسو فشار داد.

پنگ ژه از اون سمت خط، با صدایی خواب آلود جواب داد: "الو؟"

شیایائو صداشو پایین آورد و گفت: "دا ژه، الان وقتت آزاده؟" (دا به معنای برادر بزرگتر هستش)

"کی؟"

"همین الان."

پنگ ژه خمیازه ی بزرگی کشید و گفت: "نمیدونی ساعت چنده؟"

شیایائو آهی کشید و گفت: "مشکل بزرگی برام پیش اومده. اگه ممکنه لطفا بیا به کافه ای که تو شهرک غربی هست. منتظرت میمونم."

بعد از اینکه تماس قطع شد، شیایائو سریعا صورتشو شست، لباساشو عوض کرد و از خونه بیرون زد.

از اونجایی که شیایائو انتظار داشت فقط خودشون دوتا باشن، وقتی پنگ ژه رو با یه مرد دیگه دید حسابی جا خورد. مردی که با قیافه ی ربات مانندش و با لباسای سبک غربی، با جدیت به اطرافش نگاه میکرد.

شیایائو پرسید: "این کیه؟"

پنگ ژه اونو اینطوری معرفی کرد: "دوستم، لی ژن ژن."

ژن ژن با لبخندی گوشه ی لبش گفت: "میتونی ژن ژن صدام کنی."

ژن ژن... شیایائو حالت تهوع بهش دست داد. نمیدونست به خاطر یوان زونگ بود که باعث شده بود نگاه کردن به هر مرد گی طوری حالشو بد کنه.

Advance Bravely (Persian Translation)Where stories live. Discover now