chapter 32

306 54 2
                                    

🌙چپتر سی و دوم⭐

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🌙چپتر سی و دوم⭐

¤ کندن گوش اون ¤

🌠🌠🌠🌠🌠🌠

شیایائو سوار یوان زونگ شد و اصلا نفهمید آدمی که کولش میکنه تغییر کرده و به تعریف داستان قبلی ادامه داد.
"نمیتونم گازش بگیرم... چه غلطی کنم پس؟"
یوان زونگ ساکت موند، همه ی توجهش روی باسن شیایائو بود. اون مثل شوان دایو از مفصل زانوش اونو نگرفته بود، بلکه از دستای بزرگش برای گرفتن باسن شیایائو استفاده کرده بود. اینجوری برای شیایائو راحت تر بود و هم برای دستای اونم که خود بهشت بود.
"مایک تیسون میگه: اگه نمیتونی بجنگی گاز اوووم گاز بگیر اومممم."
با گفتن همین حرفا دستای شیایائو محکم روی گردن یوان زونگ فرود اومد و فکشو روش فشار داد.
با این گاز اگه یه آدم عادی بود قطعا از شدت درد به گریه میوفتاد بالا پایین میپرید و کسیکه پشتش بود رو روی زمین پرت و چندتا لگدم نثارش میکرد.
مادر به خطا، این یه گاز معمولی نبود! دقیقا مثل خوردن گوش بود!
به هرحال یوان زونگ فقط به آرومی ابروهاشو به هم نزدیک کرد، هیچ تلاشیم برای آزاد کردن گوشش از دهن شیایائو نکرد. فقط ماهیچه های کنار گوششو جمع کرد تا حداقل نرم تر بشه و از اون گاز یهویی درد کمتری بکشه.
آههه! هنوزم سخت بود‌‌‌...؟ شیایائو فشار دندوناشو بیشتر کرد.
یوان زونگ همیشه یه آینه همراه خودش داشت، این یه اصل خیلی مهم برای بادیگاردا بود.
برای زمانایی که محاصره شده بودن و سخت بود اطرافو بررسی کنن مناسب بود‌ و الان هم وقتش رسیده بود تا از اون استفاده کنه.
یوان زونگ ازش استفاده کرد تا صورت بی رحم شیایائو که جرئت کرده بود گوششو گاز بگیره ببینه.
به تدریج، چشمای سیاه رنگ مرموز شیایائو هم باریک شدن، یکمی هم از ظالم بودنش کم شد. به هرحال درآخرم نتونست خودشو نجات بده اما لااقل از گاز گرفتن به مکیدن (یجوری مث علف خوردن گوسفند) تبدیل شده بود.
اون چیز داخل دهنش تبدیل به سوهان شده بود.
یکی از گوشای یوان زونگ انگار توانایی شنیدنو از دست داده بود، اصلا نمیتونست صداهای اطرافو تشخیص بده. فقط صدای حرکت چند تا چیز نرم رو میشنید، یه صدایی مثل برخورد موج ها به سنگ که قلب رو به تپش می انداخت.
گام های یوان زونگ ناخودآگاه آروم شدن، چون گذاشته بود شیایائو گوششو گاز بگیره دو ساعت بعد به خونش رسید.
کلید داخل کیف شیایائو بود، به هرحال بخاطر اینکه میترسید مادر اونو بیدار کنه از طریق پنجره به داخل رفت.
با سختی و بیچارگی با شیایائویی که روی کولش بود وارد اتاق شد. در کل این مدت شیایائو نه تنها یکم از پشت یوان زونگ تکون نخورد بلکه گوششم ول نکرد.
یوان زونگ به آرومی شیایائو رو روی تخت گذاشت، به ناچار بدنش هم به طرف پایین خم شد همشم بخاطر این بود که شیایائو گوششو ول نیمکرد.
همینطور اون لحظه آرزو کرد که اینجور پیش نره اما وقتیکه به این وضع افتاد، یوان زونگ نمیتونست جلوی خودشو بگیره که به آرومی در گوش شیایائو زمزمه نکنه.
"بهتره الان بذاری برم."
اون کلماتی که از دهان یوان زونگ بیرون میومدن خیلی واضح باعث شد که شیایائو فشار دندوناشو بیشتر کنه.
از ترس اینکه شیایائو بیدار بشه تنها کاری که تونست بکنه این بود که یکم اون کنارا دراز بکشه و قسمتی از بدنشم هنوز بالا باشه و صبر کنه.
به شیایائویی خیره شد که هنوز پلکاش کاملا روی هم نرفته بود و مروارید های سیاه پاکشو از پشت خودشون به نمایش میگذاشتن مرواریدهایی که مخلوطی از شیطنت، اغوا و افسون به همراه داشتن.
اولین باری که شیایائورو دید، یوان زونگ شیفته ی چشماش شد؛ چشمایی که وقتی تو زندگی واقعی از شهوت میلرزیدن مثل یه الماس در یک موزه بودند.
یوان زونگ زمان طولانی بهش خیره موند، که باعث شد پایین بدنش روی عضوش شلوارش یکم بالا بیاد.
لبای شیایائو از هم فاصله گرفتن و گذاشتن یوان زونگ یکم فاصله بگیره، که نتیجش یه گاز بدتر بود، ایندفعه داخل گوشو گاز گرفت و کل گوش یوان زونگ رو به داخل بلعید.
عضو یوان زونگ اون پایینا جاش تنگ شد و باعث شد تو یه لحظه تموم نفس یوان زونگ ببره.
شیایائو هم از طرف دیگه به طور معصومانه ای ککش هم نگزید.
حدقه ی چشمای یوان زونگ تبدیل به دریایی از خون شده بود و سعی میکرد تموم خواسته هاشو سرکوب کنه. تموم چیزی که میخواست این بود که لباسای شیایائو رو از هم بدره، ذره به ذره ی بدنشو لمس کنه، زنده زنده یه لقمه ی چپش کنه، نوک سینشو بمکه، عضوشو ببلعه، باسنشو از هم فاصله بده و اون نقطه ی خاص رو نگاه کنه.
و... اون حتی تا اونجاهاش تصور کرده بود که بالاخره یه روزی بعد اینکه مست شد، ممبر شق شده ی یوان زونگ رو داخل دهان داغش میبلعه و مزش میکنه، شبی که روی ابرا میگذشت.
یوان زونگ تلاش میکرد جلوی گرسنگیشو بگیره، آخرای صبرش خیلی دور نبود، اگه میذاشت همینجور پیش بره تموم تلاشای امشبش دود میشد.
برای همین، یوان زونگ کاری به جز صبر یک ساعته انجام نداد.
شیایائو بالاخره خوابش عمیق شد و گوش یوان زونگ رو ول کرد.
یوان زونگ گونه ی شیایائو رو لمس کرد و بعد به آرومی اونجارو ترک کرد.

ادامه دارد...‼️

Translator: Hasti
Editor: shin

♣️منتظر ووت ها و نظرات دوست داشتنی شما هستیم♠️

♣️منتظر ووت ها و نظرات دوست داشتنی شما هستیم♠️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اختصاصی چنل boy_loves

Advance Bravely (Persian Translation)Where stories live. Discover now