مرگ، پایانِ جسمه.
روح به پرواز درمیاد و به مقصدی که براش تعیین شده سفر میکنه؛ اما این مقصد نامعلومه...
اما دریا مسافرانش رو میشناسه؛ اگر جسمت رو بهش بسپاری روحات رو ازت طلب میکنه...
تو انتخابی نداری، سرنوشت قلمش رو روی کاغذِ زندگیت کشیده و حالا محکومی!انعکاسِ صدای فریادِ عاجزانه اما مریض اونها به گوش هیچکس نمیرسید؛ چشم ها خون گریه میکردند، روح ها خراش برمیداشتند اما این چاره نبود.
تنها روحِ سیاه و متعفن کسانی ارضا میشد که شبح مانند پشت سرت قدم برمیداشتند و از سایه ها تغذیه میکردند.فریب خوردگانِ زیرِ پوست جزیره، خواهانِ درد به بهای آزادی بودند؛ پوچ.
گوشهاش رو با دستهای لرزانش پوشانده بود و سعی داشت زمین و زمان رو قانع کنه؛ هر بار خودخواه بودن رو انتخاب میکرد.
ترس ها دورهاش کرده بودن و زمزمه های وهمانگیزشون رو قانع کننده میدونستن!
اون به قلبی که دیگه نمیزد، آرامش و آزادیش رو باخته بود؛ چرا باید تنها قانونِ اونجا رو زیر پا میگذاشت که حالا به این روزگار دچار بشه؟!باید تمومش میکرد؛ اولین تلاشش نه تنها به رهایی منجر نشد بلکه زنجیر های وابستگیِ دور قلب و روحش رو مستحکم تر کرده بود!
حالا دومین بار بود؛ روح ها هم میتونن بمیرن؟!
به راستی چند بار میشه مُرد؟!اینجا همه چیز درد داشت؛ اشک ریختن هم آرزو بود...
__________________
سلام به همه
امیدوارم خوب باشید:»این داستان اولین چیزی نیست که مینویسم اما اولین داستانیه که تو واتپد پابلیش میکنم و خودم خیلی دوستش دارم*-*
خلاصه که Beyond Eternity یه فن فیکشن لریعه
که البته زیام هم داره
و میشه گفت ژانرش تخیلیه؟
موضوعش اصلا تکراری نیست پس نگران نباشید.آپ شدنش ترتیب خاصی نداره اما مطمئن باشید قرار نیست مدت زمان زیادی بین پارتها فاصله بیوفته. (نویسنده تلاش میکنه اما خب این مغزه که باید همکاری کنه!)
و لطفا برای کمک به دیده شدن بوک و انرژی دادن به نویسنده که من باشم، ووت بدید و کامنتهاتون رو از داستان دریغ نکنید تا منم پر انرژی به نوشتنش ادامه بدم=]
هر نظر و انتقادی هم درموردش داشتید بهم بگید، باعث خوشحالیمه که نقطه ضعفهامو پیدا کنم و برطرفشون کنم.
خب دیگه پرحرفی نمیکنم... چپتر اول رو هم بزودی آپ میکنم.
پ.ن: ایدهی کلی و اولیهی داستان از artmis1d هستش. ازت کلی ممنونم:)🤍
Love you all,
Chill.
![](https://img.wattpad.com/cover/278088942-288-k452085.jpg)
ВИ ЧИТАЄТЕ
Beyond Eternity [L.S] [Z.M]
Фентезі•جایی ورای ابدیت، مدفن در ژرفای آبیِ دریاها... برفرازِ آسمانی خیالی، پشت به خورشیدِ سوزان... لابهلای درختانِ سر به فلک کشیدهی سبز... برزخی که بیعشق در آن رستگار خواهی شد• Started: [August 5th, 2021] Finished: [August 21st, 2022]