ناجی من باش

1.4K 209 88
                                    

همه چیز اونطور که باید پیش  رفت 

صبح با صدای عمیق و بم تهیونگ که برای صبحونه بیدارش می کرد شروع شد و درست همونطور که از یک مرد با شعور انتظار می رفت وان حمام با اب داغ  و کف های بنفش رنگ آماده بود تا تن دردناک پسرکو بین آرامش خودش غرق کنه 

و این بین هم تا زمانی که پسرک حمام می کرد به دستور ارباب عمارت صبحونه لذیذ آماده شده توی تخت  خواب سرو شد 

بیکن ها همونطور  که جونگکوک علاقه مند بود سرخ شده بودن و آب انبه به هیچ وجه فراموش نشده بود و البته اون شاخه گل رز خوش عطر توی اون فنجون زیبا فرانسوی نقش 

جونگکوک در کمال سخاوت تا اونجایی که می تونست خودش رو لوس کرد و حتی تهیونگ رو مجبور کرد بهش صبحانه بده 

حقیقتا بعد از اون حمام طولانی با ماساژ های ماهرانه تهیونگ  درد زیادی نداشت اما خوب اون که قرار نبود از موضع خودش فاصله بگیره مگه نه ؟ 

خودشو بیشتر توی بغل ددیش جا کرد و سرخوشانه مشغول ور رفتن با اون مکعب روبیک توی دستش شد در حالی که تهیونگ تصمیم گرفته بود با دخترکش تماس بگیره و از حالش  با خبر بشه 

صدای خوابالو میساکی توی اتاق پیچید و باعث شد هر دو لبخندی به دختر خوشخوابشون بزنن

_ صبح بخیر پرنسس من 

میساکی خمیازه ای کشید و سعی کرد لبخند بزنه 

میساکی _ صبح بخیر بابا 

+ ساعت خواب خرگوش خوابالو 

جونگکوک لبخندی زد و به تصویر دخترکی که همچنان چرت می زد خیره شد 

_ صبح بخیر هیو... 

کم کم صداش تحلیل می رفت و حتی کلمه هیونگ رو هم کامل نگفت 

+ بازم شب  نخوابیدین با جیمین ؟ داشتین بازی می کردین ؟ 

میساکی_ جیمینی فقط یه دست موفق به برد شد بهم افتخار نمی کنی هیونگ ؟ 

+ فقط چون تعطیلاته چیزی بهت نمی گم فندق کوچولو وگرنه می دونی که چقدر کارت بد بوده ؟ ادما باید شبا بخوابن 

میساکی نغ نغی کرد و همونطور که همچنان از خستگی  به زور لای پلک هاشو باز کرده بود توضیح داد 

میساکی - می دونم هیونگ باشه 

تهیونگ خنده ای کرد  

_ اینطور که معلومه پرنسس  من خیلی خستس بعد از ظهر بهت زنگ می زنم توتفرنگی خانم مراقب خودت باش 

میساکی سری تکون داد اما بعد به طوری که چیزی یادش افتاده باشه سریعا چشماشو باز کرد 

میساکی - هیونگ ؟ 

سعی کرد با ناز و عشوه کودکانش برادرشو صدا بزنه 

+ بله ؟ 

میساکی _ جینی هیونگ کلوچه پخته 

CrimeWhere stories live. Discover now