Part 25 🔱

3K 477 296
                                    

2020/10/22

09:41 AM

-پلیس مرکزی لندن-

در حالی که قدم های نگرانش رو بی هدف توی اتاق می‌چرخوند و به صدای بوق منظم پشت تلفن گوش سپرده بود، سیگار نیم سوخته توی دستش رو بالا آورد و پک عمیقی بهش زد. باید با دکتر جونگکوک حرف می‌زد. باید جلوی وخیم شدن حالش رو می‌گرفت، نمی‌دونست چه چیز جدیدی داشت انقدر اذیتش می‌کرد، اون بعد از اون اتفاق خوب شده بود، اما یک شبه دوباره بهم ریخته بود. 

- بله بفرمایید؟ 

با پیچیدن صدای دکتر تو گوشی تلفن، سیگارش رو توی جاسیگاری کنارش خاموش کرد و دستی توی موهاش کشید. 

- سلام روز بخیر. تهیونگ کیم هستم.

- اوه سلام آقای کیم چه طور می‌تونم کمکتون کنم؟ 

تهیونگ بی هدف قدم‌ دیگه ای داخل اتاق برداشت و کمی چشم های خسته اش رو ماساژ داد. 

- می‌خواستم در مورد همسرم باهاتون صحبت کنم.

- بله حتما، اتفاقا ایشون دو روز پیش خودشون تماس گرفته بودن.  

با جواب زن اونور خط نا امیدآهی کشید و خودش رو روی صندلی کنارش انداخت.

- بله بهم گفته بود برای قرص ها زنگ زده.

با سکوت یک دفعه ای زن پشت خط نگاهی به صفحه موبایلش انداخت و وقتی از متصل بودن تماس مطمئن شد اون رو دوباره به گوشش نزدیک کرد.

- الو؟ دکتر؟

- چه قرصی؟ 

تهیونگ گیج شده از حرفی که شنیده بود، اخم هاش رو توی هم کشید و کمی توی جاش صاف شد.

- فنوباربیتال! دوباره داره مصرفشون می‌کنه.... به من گفت در موردش باهاتون صحبت کرده!

- نه... ایشون فقط.. یک سری سوال درباره ی بیماری دوشخصیتی کردن... ولی اون قرص ها خیلی دوزشون بالاست! نباید بذارید بدون تجویز مصرفشون کنه!

تهیونگ گیج شده از صحبت های دکتر تنها با اخمی که روی پیشونیش شکل گرفته بود به جلو خم شد و در حالی که آرنجش رو روی زانوش تکیه می‌داد به نقطه نا معلومی خیره موند و سعی کرد ذهن بهم ریخته اش رو مرتب کنه. چرا می‌خواست در مورد بیماری دوشخصیتی بدونه؟ چرا دوباره مصرف اون آرام بخش های قوی رو شروع کرده بود؟ چرا بهش دروغ گفته بود و این ها رو ازش مخفی کرده بود؟ دقیقا چه اتفاق کوفتی ای داشت تو زندگیش می افتاد؟ 

- آقای کیم؟ هنوز پشت خطید؟

با پیچیدن صدای زنانه دکتر توی گوشش، نفس عمیقی کشید و کمی شقیقه هاش رو ماساژ داد.

NEMESIS | VKOOK Where stories live. Discover now