☕فنجان پانزدهم : یه معذرت خواهی بیسکوییتی!

8.8K 2.6K 984
                                    

-بکهیون کجاست؟

با صدای جدی چانیول دست جیمین روی میز بی حرکت شد و بعد لبهاش روی هم خط شدن. برای اولین بار دلش میخواست ادب و شخصیت رو کنار بذاره و بتونه به مرد کنارش یه مشت حرف به قول نایون کلفت بزنه. دستمالش رو روی میز رها کرد و با جدیت چرخید اما متاسفانه همین که نگاهش به چانیول افتاد همه شجاعتش دود شد. لبهاش اویزون شدن.

-مشتری باهاش بدرفتاری کرد. شما هم اذیتش کردید. حالش خوب نبود.رفت اتاق استراحت. میخواد مرخصی بگیره.

با لحن خشکی گفت و باعث شد ابروهای چانیول با تعجب بالا برن. هضم اینکه یکی مثل بکهیون هم توانایی ناراحت شدن داره یه کم سخت بود. محض رضای خدا اون پسر رسما قابلیت این رو داشت که توی روی مرگ هم بخنده و باهاش قر بده.

-رفته یا هست هنوز؟

عصبی پرسید و جیمین اخم کرد.

-بهتون که گفتم تو اتاق استراحته!!!

گارسون جوون با حرص گفت و چرخید و مشغول برق انداختن میز شد و چانیول که اولین بار بود این جنبه پسر روبروش رو میدید شوکه نگاهش رو ازش جدا کرد و دوباره برگشت سمت کانتر. اهمیتی نمیداد که بکهیون ناراحت شده. اصلا به اون ربطی نداشت. مشکل اون نبود که اون پسر لعنتی انقدر روی اعصابش علاقه داشت راه بره یا اینکه مشتری ها مثل همیشه بیشعور بازی دراورده بودن. با اخم های تو هم ایستاد پشت قهوه جوش و سعی کرد خودش رو سرگرم کنه ولی یه حس مزاحم ته دلش همش بهش سیخونک های دردناک میزد و بهش میگفت که باید با بکهیون حرف بزنه. و اخر اون حس انقدر انگشتش کرد که چانیول کلافه ماگ تو دستش رو کوبید روی میز و چنگ کشید توی موهاش. از وقتی اون پسر و کون گنده اش تو این کافی شاپ قدم گذاشته بودن یه روز خوش هم نداشت!

-نایون شی؟

با جدیت دختر جوون رو که داشت چند قدمیش لیوان های تازه شسته شده رو میچید زیر کانتر صدا کرد و البته بعد از چرخیدن نایون و حالت نگاهی که توی چشمهاش بود بالافاصله از کارش پشیمون شد.

نایون یه جوری داشت نگاهش میکرد که انگار چانیول تک تک اعضای خانواده اش رو کشته و جلوی خود نایون دفنشون کرده.

-بله جناب پارک.

اب دهنش رو به زحمت قورت داد و عصبی تکخند زد. یه جورایی همیشه دخترها براش ترسناک تر بودن... شاید چون یه عمر روانی بازی های خواهر خودش رو تماشا کرده بود و میدونست اون موجودات ظریف اگه بخوان میتونن کاری کنن که مرگ خودت برات عروسی بشه.

-میخواستم خواهش کنم اگه امکانش رو دارید و مشکلی نیست چند دقیقه حواستون به مشتری ها باشه و اگه کسی سفارش داشت جیمین رو صدا کنید.

نایون با چشم های باریک شده لیوان تو دستش رو جا داد توی قفسه کنار پاش و بعد یکی دو قدم بهش نزدیک تر شد. چانیول حالا دیگه واقعا داشت میترسید و معذب بود ولی وقتی نایون دقیق سینه به سینه اش رسید و یه جورایی خودش رو برای دراوردن چشم هاش روی پاشنه های کفشش بالا کشید چانیول حس کرد دلش برای چند لحظه قبل تنگ شده.

☕⊱A Hug In A Cup⊰☕Where stories live. Discover now