🔞پارت نوزدهم

754 128 146
                                    


صدای فریاد های بلند ملکه که پشت در اتاق پادشاه التماس می کرد به گوش همه می رسید اما هیچکس جرعتش رو نداشت که بخواد پادشاه رو باز خواست کنه.یک هفته بود که ملکه پای اون در زجه میزد ولی پادشاه حتی زمانی که برای کارش بیرون می رفت هم جوابی به اون زن نمیداد.

ل:دلم براش میسوزه

ز:مجازات اون مرگه

حق با زین بود،مجازات خیانت به پادشاه مرگه اما اون زن به قدر کافی پشت اون در تحقیر شده بود.از نظر لیام مرگ مجازات بهتریه تا تحقیر شدن.

ل:اون بچه رو به کجا فرستادی؟!

به سمت لیام برگشت و به گونه های افتاب سوخته و چشم های ملتهبش لبخند زد.بعد از مدت ها دو روزی رو برای فرار از زین به جزیره ای رفت که روزی بهش تبعید شده تا بتونه لابه لای صخره ها خودش رو پیدا کنه.باید بهش می گفت که خودش صخره محکمیه و لازم نیست پیش هم نوعانش بره.

ز:پیش پدرم.برو به اتاقت و بگو اون زن بیاد داخل

•••••

موهای درهم و پای چشم های سیاهش اصلا برای زین متاثر کننده نبود.هرچی باشه اون دختر از خون همون کفتاره وگرنه همچین خیانتی در حقش نمیکرد.

و:پسرمو بهم برگردون التماس میکنم.

از پشت میز بلند شد و جلوی زنی که روی زمین سجده کرده بود روی زانوهاش نشست و باعث شد تا والنتینا سرش رو بلند کنه.

ز:چند سالته

و:هی_هیک_فده

ز:سن کمی نیست ،چطوری هنوز احمقی،چطوری به ذهنت رسید همچینکاری؟تو به  ادوارد نامه میدی برادرت به زور میخواد باهام بخوابه و بعد قصد جون لیامو داری؟!
والنتینا،من میدونم دومی یه نمایش برای گول زدن پدربزرگت بود و اولی برای اینکه ادوارد راحت عقب نشست،اما میدونی چه نتایجی میتونست داشته باشه؟!

و:تو که میدو_هیک_یییییی،بچه امو بده ،خواهش میکنم .

به قدرکافی تنبیهش کرده بود،کافی به نظر می رسید.از جاش بلند شد و زنگ آماده کردن کالسکه رو به صدا در آورد،و بعد به سمت در رفت تا بخوادخدمتکار شخصی والنتینارو صدا کنن‌.دوباره به وسط اتاق برگشت ،خم شد و از زیر بازوهای والنتینا گرفت و دختر رو،روی مبل نشوند.

_جایی که میفرستمت میری،تا زمانی که نخوام برنمیگردی.

••••••••

وقتی به تخت رسید،با لیام برهنه ای مواجه شد که حالش رو خراب میکرد،ماهیچه های ورزیده اش،موهای بدنش،خال هاش وحتی رد زخم های قدیمی روی تنش براش شیرین بود.
ترجیح داد لباس هاش تنش بمونه و  روی تخت بره،کنار لیام به پهلو دراز کشید و دست هاشو تکیه گاه سرش کرد،اما پشیمون شد و با تکیه به بازو و ساعدش خم شد و لب های لیامو بلعید.

rocks(completed)Where stories live. Discover now