پارت هیجدهم

488 123 63
                                    


ل:چه کسی به شما اجازه وارد شدن داده؟

دختر موهای حنایی رنگشو بالای سرش جمع کرده بود و چشم کشیده قهوه ایشو جسورانه و با کنجکاوی به لیام دوخت.

_جناب اتین،رسمی در کشور وجود داره که میخوام به جا بیارم.

لیام اونقدر متعجب بود که فقط سری تکون داد.اما دختر ناگهانی جلوی پای لیام زانو زد و حلقه الماسی رو از جیبش خارج کرد و به سمت لیام گرفت.چشم هاشو چرخوند و نفسش رو کلافه بیرون داد.

_درخواست ازدواجم رو بپذیرید سرورم.من برای شما ثروت و فرزند به ارمغان میارم.

ل: بیشتر از پادشاه؟؟

بعد از این جمله،دختر از جاش بلند شد و با گستاخی تمام به صورت لیام زل زد.اونقدر که لیام حس کنه معذب شده و دلش بخواد اون دختر رو پرت کنه بیرون.

_ملکه بهتون گفت چقدر جایگاهتون سسته.اما شما اقدامی نکردین.یادتون نره جناب اتین،هیچ رازی باقی نمیمونه مگر با مرگ

خیره به دختری که بی حرف عقب گرد کرد موند و غرق افکارش شد.تمام دو هفته گذشته دختران زیادی سراغش میومدن و بهش درخواست ازدواج میدادن در صورتی که اون به عنوان معشوقه ولیعهد اجازه ازدواج و رابطه با هیچ فردی رو نداشت،اون کفتار پیر خیال میکرد با اینکار لیام نسبت به پادشاه و موقعیتی که توش زندانی شده کینه به دل می گیره،پیر خرفت.

•••••••

ز:چرا حرفت رو نمی زنی لیام.

مضطرب به زین نگاه می کرد.الان که فکر می کرد کارش بیخود.خب تهش روزی یه دخترو رد می کرد دیگه.ولی شاید باید طوری رفتار می کرد که اون کفتار و آدم های مثلش مطمئن باشن هیچ راه نفوذی از جانب لیام ندارن.

جلو رفت و روی مبل عظیم الجثه ،کنار زینی که نگران نگاهش می کرد نشست.نگاه زین به اون بود اما خودش هنوز تصمیم به بلند کردن سرش نداشت.

ل:اونا هر روز یه دختر رو می فرستادن

ز:میدونم.

سرش رو بالا آورد و به چشم های نرم شده و مهربون زین نگاه کرد.مطمئن بود داره تو عمق نگاه اون مرد خنده رو می بینه.

ل:باید ثابت کنم که میلی به اون دخترا ندارم و عاشق توام؟

گیجی و سردرگمی لیام رو می فهمید اما میخواست بدجنس باشه.میخواست گولش بزنه و بگه آره لازمه.شاید لیام به این هول دادن نیاز داشت.از والنتینا باید تمام اغراق ها و دلایل مسخره منطقیش ممنون بود.

روی صورت نگران و متعجب لیام خم شد.چشم هاش رو بست و بی توجه به هرچیزی لب هاشو روی لب هاش گذاشت.پشیمون شد.میدونست لیام باهوشه و ساده نیست.اگه گیج شده و نمیتونه تحلیل کنه به خاطر وقایعی هست که پی در پی اتفاق افتاد.لب هاشو از لب های نرم لیام جدا کرد.

rocks(completed)Where stories live. Discover now