*سلام تهیونگ*
زمزمه ای رو از پشتم شنیدم
جونگ هوسوک
جلوی من ظاهر شده بود
*میتونم اینجا بشینم؟*
گفت
آب دهنمو قورت دادم
+آ-آره+
گفتم
نشست و بهم خیره شد و بعدش پوزخند زد
*از دیدنم سورپرایز شدی؟میدونم شدی،هیچ وقت فکر نمیکردی کیتن کوچولومو پیدا کنم*
گفت
بدنم با ترس پر شد
نگاهمو ازش گرفتم و به تلویزیون نگاه کردم
-مظنون تهیونگ هنوز توی خیابونای بوسانه،ما ازتون میخوایم مواظب خودتون باشید و حواستون به امنیتتون باشه.-
آدم توی تلویزیون گفت
از گوشهی چشمام میتونم ببینم که هوسوک بهم زل زده.
*پس تو توی بوسان پسر بدی بودی؟واو تو حتی از اون چیزی که من فکر میکردم هم بهتری.خب بهم بگو چندتا؟*
گفت
چرخیدم تا نگاش کنم
+داری راجب چی حرف میزنی؟+
*برای من ادای احمقارو در نیار.چند نفر یا اینکه تحویلت میدم*
+دو+
*اوووووووووو پسر بد من،کیا بودن؟*
+دوتا دختر نوجوون+
*اوووووووووووووو خوبه،بیشتر بگو.چجوری کشتیشون و کلا همچی*
گفت
-سفارش برای لی!-
جین داد زد
+الان باید برم خونه خدافظ+
گفتم و پاشدم
به سمت پیشخوان جلویی رفتم و کیسه رو برداشتم
-اون کیه-
جین زمزمه کرد
+یه دوست+
-حالت خوبه؟نیازه که من باهاش حرف بزنم؟-
+نه نه،ولی اگه امشب مردم کاره اونه+
-این اتفاق قرار نیست بیفته-
+منظورت چی-+
جین از پشت پیشخوان اومد بیرون و به سمت هوسوک رفت
جین روی صندلی روبه روش نشست
هوسوک با یه صورت جدی بهش نگاه کرد
*چی میخوای؟سفارشم کو؟*
هوسوک گفت
جین لبخند زد و گفت
-اوه توی رستوران من نه.ما رفتار بد و منفی رو بیرون میذاریم و تو یه مود منفی ای رو آوردی داخل و من ازش خوشم نمیاد پس ازت میخوام که فورا از این رستوران بری بیرون.-
هوسوک یه بار دیگه بهم نگاه کرد
-اوه این به خاطر اون نیست به خاطر خودته،حالا قبل از اینکه شوهرمو صدا کنم برو-
(جرررررر😍😍😍😍)
جین گفت
هوسوک بلند شد و به آرومی به سمتم اومد
دستاشو توی جیباش گذاشت و به سمت گوشم خم شد و به نرمی گفت
*ما بعدا صحبت میکنیم و داری کجا میری؟کسی تو رو به خونش دعوت کرده؟*
رفت عقب و به عکس العمل من نگاه کرد
*بیرون منتظرت میمونم*
گفت و بعد به سمت جین رفت و میخواست چیزی بگه که
همون موقع جین اسم شوهرشو صدا زد
-نامجون!-
نامجون از در پشتیه پشت پیشخوان به سمتمون اومد و پشت هوسوک وایستاد و از بالا به هوسوک نگاه کرد
جین پوزخند زد
-اوه اینجا جاییه که تو میری-
جین گفت
هوسوک به سمت نامجون چرخید و با دندوناش صدایی داد و سر تا پای نامجونو دید و بعد رفت بیرون
جین بلند شد و دستشو دور گردن نامجون حلقه کرد و به نرمی لباشو بوسید
-ممنونم هانی-
(اگه با این صحنه سافت نشدید نمیدونم با چی میشید:/)
جین گفت و دستشو از دور گردن نامجون برداشت
+جین و نامجون ازتون ممنونم+
گفتم و بیرون رفتم
اطرافو نگاه کردم و هیچ نشونهای از هوسوک ندیدم
اه بلندی کشیدم
-حالت خوبه؟-
یه نفر از کنارم گفت
یه دختر بود که 18ساله به نظر میومد با موهای مشکی و لنزای آبی
شورت جین و یه بلوز بلند پوشیده بود با یه عالمه دستبند دور مچش
سر تا پاشو نگاه کردمو لبخند زدم
+من خوبم ولی تو باید نگران مچت باشی+
گفتم
خندید و گفت
-تو بانمکی،مچای من اوکین.من فقط دستبند گذاشتنو دوس دارم.اوه ببخشید،اسم من جیسوعه،اسم تو چیه؟-
+من...لیام+
-سلام لی هاها،اسم قشنگیه.خب تا الان روزت چطور بوده؟-
+تا حالا که عالی بوده.روز تو چطور بوده؟+
-افتضاح،دوست پسرم تازه باهام بهم زده-
+اوه از شنیدنش ناراحت شدم،الان حالت خوبه؟+
گفتم
دستشو دور کمرم حلقه کرد و بغلم کرد
-من واقعا متاسفم ولی الان فقط نیاز دارم که یه دوستو بغل کنم-
منم بغلش کردم و بعدش بغلو شکستم
-میتونیم دوست باشیم؟-
گفت و به پایین نگاه کرد
+حتما،من باید برم ولی همین اطراف میبینمت+
گفتم و رفتم
-اوکی بعدا میبینمت-
گفت
به خونه برگشتم و درو بستمو قفلش کردم
+جونگ کوک من اومدم+
داد زدم
جونگ کوک جواب نداد
+جونگ کوک+
داد زدم
**تهیونگ الان میام اونجا تازه از حموم در اومدم!**
اونم داد زد
کیسه هارو روی میز توی آشپزخونه گذاشتم و توی هال روی کاناپه نشستم
جونگ کوک با یه تیشرت خاکستری و اورسایز با یه حوله دور سرش اومد طبقهی پایین
**چیه؟**
گفت و بهم لبخند زد
+هیچی فقط خیلی کیوت به نظر میای+
گفتم
**اه خفه شو**
گفت
جونگ کوک با یه بشقاب توی دستش به سمتم اومد و تلویزینو روشن کرد و روی کاناپه نشست
به سرعت نزدیکتر شد
**تهیونگ چیزی خوردی؟**
گفت
+نه اوکیم+
**مطمئنی؟**
+یاپ+
**باشه پس**
گفت
جونگ کوک دستمو بالا برد و دور گردنش گذاشت و جمع شد و بهم نزدیکتر شد
+اه جونگ کوک حولت داره میخوره بهم+
گفتم
اون حتی سرشو بیشتر تکون داد تا حوله بهم بخوره
+اه اوکی اوکی+
گفتم
خندید
**تهیونگ بخور**
گفت و چنگالو به یه تیکه گوشت زد
**لطفا**
+باشه+
گفتم و چنگالو گرفتم و تیکهی گوشتو خوردم
**حالا دیدی،سخت بود؟**
گفت
ضربهای به پیشونیش زدم
**اه این به خاطر چی بود؟**
گفت و دستشو روی پیشونیش گذاشت
+به خاطر پر مدعا بودنت+
گفتم و یه تیکه دیگه گوشت از بشقابش برداشتم
*ناک ناک*
(صدای در زدنه:/)
**کیه؟**
گفت و با نگاه گیج شدهای بهم نگاه کرد
+نمیدونم+
گفتم
به سمت در رفتم و بازش کردم،و حدس بزنین کی بود،بدترین ادم روی زمین که زندگیه منو جهنم کرده.
★★★★★★★★★★★
سلوم😐🤚🏻
اول از همه که سالگرد شیش ساله شدن ارمی مبارک💜💜💜💜💜:)
دومندش که این داستان دوباره افتاد رو روال سابق و به کار خودش ادامه میده،من اومدم تو واتپد دیدم عه داستان اصلی زده نیو اپدیت!رفتم دیدم نویسندش پارت ۱۱ رو برامون اپ کرده،منم زودی براتون ترجمه کردم!از نویسندشم کلی تجکر کردم!
سومندش که:/وقتی کامنت میزارین *اپ کن*من باید چی بگم یا چیکار کنم؟مثلا بگم وای گفته اپ کن خاک تو سرم برم اپ کنم وگرنه بم خرجیِ خونه نمیده؟وتف😐قطعا خودم حالیمه باید اپ کنم😐حتما یه مشکلی هست که اپ نکردم😐پس چهل ثانیه تفکر کنین😐میفهمین گفتن شما رو اپ من تاثیری نداره😐طرف همچین مثه ارباب رجوع میاد میگه اپ کن انگار روزی یه تومن بم حقوق میده😐جمع کن بینیم باو😐من خودمو جر دادم تا نویسندش پارت ۱۱ رو برام پیدا کنه بزاره😐این یهو میاد میگه اپ کن😐وای باشه😐
ووت و سی ام نشه فراموش!
لاو یو ال💛
مالیک