Fall(Completed)

Od zeiny_malik

20.1K 3.7K 4K

سقوط/fall +هی!دارم میوفتم!نمیخوای دستمو بگیری؟ -بیا پایین خواهش میکنم +بگو...بهم بگو اون جمله لعنتی رو... -بی... Více

نویسنده تازه کار
cast
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
تقسیم شادی🥺💖
New Story!
نظرسنجی
چنل من☺️

4

341 75 106
Od zeiny_malik

chapter 4

باور نمیکردم تا صورتشو کامل نمیدیدم!

دستمو گذاشتم رو شونش و با صدای لرزونم اسمشو صدا زدم:جی...جیس؟

جیسون شوکه به طرفم برگشت.باورم نمیشد!چطور ممکن بود؟چطور باور کنم که با اون مدل لعنتی,کندال جنر,به من خیانت کرده؟

ظاهر اون دختر نشون میداد که انگار داشتن واسه سکس آماده میشدن.دامنش بالای رانش رفته بود و بند لباس رو شونش بود!

جیس:زین بیبی بزار توضیح بدم,اشتبا...

داد زدم:خفه شو!فقط خفه شو!چیو میخوای توضیح بدی؟!میخوای بازم بگی اینم به خاطره کارته و مجبوری؟فاک یو!لعنت به خودتو دروغات!

-زین لاو بزار حرف بزنم اونجور که تو فکر میکنی نیس...

+هه چند دقیقه دیرتر رسیده بودم داشتی همینجا رو راه پله بفاکش میدادی!

کندال:هی مواظب حرف زدنت باش عوضی...

+تو یکی خفه شو بچ!جیسون هرچی بین ما بود همین لحظه تمام شد.تا الان شایعه بود ولی الان دیگه واضح جلو چشممه!از زندگی من گم میشی بیرون!

-زین این حرفا رو نزن بزار توضیح بدم...

چنگی به یقش زدم,گردنبند ستمون رو از گردنش در اوردم و تو صورتش غریدم:اسم منو دیگه به زبون فاکیت نیار!فردا کلیدای خونمو بهم تحویل میدی و واسه همیشه از زندگیم گورتو گم میکنی!

یقشو ول مردم و با کلید گردنبند قفل دستبندمو باز کردم و جلوی پای جیس پرتشون کردم

+اینم بده به زیر خواب جدیدت!

پوزخندی زدم و با قدم های بلند ازشون دور شدم.جیس پشت سرم میومد و مدام اسممو صدا میزد و میخواست وایسم.باید یه غلطی میکردم که الان بیخیالم شه.

همون موقع در سرویس بهداشتی باز شد و لیام ازش اومد بیرون و باهم چشم تو چشم شدیم

لیام:هی بازم تو مالیک...

بدون فکر به طرفش رفتم و دستمو رو شونه هاش گذاشتم.به طرف دیوار هولش دادم و لبامو کوبیدم رو لباش!لیام با چشمای گرد شدش نگام میکرد و نمیدونست چیکار کنه!

همه ی عجز و التماسمو تو چشمام ریختم و نگاهش کردم.امیدوارم متوجه شرایط بشه و ضایعم نکنه!

فکرکنم متوجه جیسون شد چون دستشو رو پهلوم گذاشت و سعی کرد عادی جلوه کنه.چند ثانیه بعد ازش فاصله گرفتم و به پشت سرم نگاه کردم.جیسون دستبند و گردنبند دستش بود و شوکه بهمون نگاه میکرد.

جیس:چ...چی شد؟زین تو الان اینو بوسیدی؟نکنه...باید از نگاه های اون روزت میفهمیدم خبریه!به من میگی خائن پس خودت چی هرزه؟زیرخواب رئیس جدید شدی؟نکنه اینطوری پارتی بازی کردی...

یهو لیام سیلی محکمی تو صورت جیسون زد!شوکه شده بودم!قلبم درد میکرد از حرفای جیسون.چطور...چطور میتونه این حرفا رو بزنه؟

لیام:حد خودتو بدون تاد!جرأت نکن درباره من اینجور حرف بزنی!و در مورد خیانت,زمزمه هوس بازیت به گوشم رسیده بود.تقریبا هیچ کدوم از مدلای شرکت از دستت در نرفتن!فقط نمیدونم چرا تا الان زین متوجه چیزی نشده بود!

لیام دستمو گرفت و پشت به جیسون قدم برداشت.ایستاد و از گوشه چشم به جیسون نگاه کرد و گفت:درضمن,از همین الان اخراجی!فردا حسابتو صاف کن و بزن به چاک!

دوباره حرکت کرد و من بی رمق پشت سرش کشیده میشدم.انگار بین زمین و هوا معلق بودم.حرفا و اتفاقایی که افتاده بود از درکم خارج بود.نفهمیدم کی به سنترال پارک که رو به روی هتل بود رسیدیم.خودمو روی اولین نیمکتی که دیدم انداختم.

سرم درد میکرد.نیاز داشتم همین الان برم خونه ولی ماشین نداشتم چون با جیسون عوضی اومده بودم.این مدت همش جیسون دنبالم میومد و ماشینم بلا استفاده تو پارکینگ آپارتمان مونده بود.

لیام رو به روم ایستاد.سرمو گرفتم بالا و نگاهش کردم.نمیدونم چقدر قیافم داغون بود که لیام هم دلش واسم سوخت.

لیام:خوبی؟میخوای برسونمت خونت؟

+خو...خوبم.ممنون میشم اگه لطف کنی یه ماشین برام بگیری

-لازم نیس خودم میرسونمت

+نمیخواد واسم دلسوزی کنی!

پوزخندی زد و شوکه نگاهم کرد

-چرت و پرتاتو به حساب حال بدت میزارم.بلندشو بریم

+چی شده یهو مهربون شدی؟تا دیروز که میخواستی خرخرمو بجویی!

-هی احمق من اون کسی نیستم که بهت خیانت کرده و ازش شاکی ای!پس دهنتو ببند و پاچه نگیر!نمیخوای برسونمت هم به درک بمون همینجا تا صبح از سرما بمیری!

پشتشو بهم کرد و با قدم های بلند ازم دور شد.لعنت بهت زین!اون ازت دفاع کرد و به جای تشکر کلی زر مفت زدی!آفرین واقعا!

داد زدم:لیام!ببخشید!وایسا خواهش میکنم!

در کمال تعجب وایساد.از اون عصا قورت داده انتظار نداشتم که وایسه.

-اگه میخوای برسونمت پاشو!

بلند شدم و آروم به سمتش رفتم.جلوی هتل ایستاد و بهم گفت همینجا بمونم تا بره ماشینشو بیاره.ذهنم به شدت درگیر بود.فکر نمیکردم جیسون بایسکشوال باشه.لیام گفت یه چیزایی دربارش شنیده.یعنی از اول داشته بهم خیانت میکرده و من خبر نداشتم؟

با صدای بوق ماشینی که جلوم ایستاده بود به خودم اومدم.یه مازراتی مشکی مات بود.شیشه اومد پایین و دیدم لیام پشت فرمونه.

-بیا بالا دیگه!

آروم در ماشین رو باز کردم و نشستم.سرمو به شیشه تکیه دادم.ظاهرا داشتم بیرون رو میدیدم ولی چشمام انگار هیچی رو نمیدید.مغزم داشت میترکید!نیاز به حواس پرتی داشتم.شروع کردم به حرف زدن:

+ام...ممنون...ممنونم که ازم دفاع کردی...میدونی تو مجبور نبودی منو همراهی کنی.میتونستی وقتی...اون اتفاق افتاد...ام...میدونی که منظورم چیه؟

-منظورت اون بوسه بی معنی بود؟البته اگه بشه اسمشو بوسه گذاشت!

یعنی چی؟منظورش چیه از حرفش؟

+منظورت چیه که میگی اگه بشه اسمشو بوسه گذاشت؟

-خب من به اون بوسه نمیگم!

چشمامو چرخوندم.اینم اوسکله ها!

+پس دقیقا به چی بوسه میگی؟!

پوزخندی زد و گفت:مطمئن باش نمیخوای بدونی چی منظورمه!

با اینکه خیلی کنجکاو شده بودم ترجیح دادم بیخیالش بشم.خواستم حرف دیگه ای بزنم که گوشیم زنگ خورد.حوصله کسی رو نداشتم.صفحه گوشیمو دیدم که اسم تاینی لو(همون لویی) روش نقش بسته بود.

حتما کلی نگرانم شده.تماس رو جواب دادم.

لو:مردتیکه معلومه کدوم گوری هستی؟یه ساعته دارم دنبالت میگردم!خودتو دوست پسرت یهو غیب شدین.ببینم نکنه رفتین تو کاره هم؟ای بفاک رفته احمق...

+لو بخاطر خدا یه لحظه ساکت شو!اول از همه اون شت دیگه دوست پسر من نیس بهم نسبتش نده!دوم اینکه من دارم میرم خونه,الانم حوصله اینکه سوال جوابم کنی ندارم.فردا که دیدمت واست توضیح میدم.بای

قبل اینکه حرفی بزنه تماس رو قطع کردم.لو با تمام خوبیاش بعضی وقتا واقعا رو مخ میشد!

لیام:میخوای تا صبح چرخ بزنیم یا آدرس خونتو میگی؟من علم غیب ندارم که!شایدم دوس داری بریم خونه من هوم؟

آروم به پیشونیم زدم.اصلا حواسم نبود بهش آدرس بدم!البته خودشم نپرسید.

+نه ممنون از مهمون نوازیت!آدرسمو تو GPS میزنم

آدرس رو براش زدم و تصمیم گرفتم تا خونه چشمامو ببندم و یکم استراحت کنم.با متوقف شدن ماشین متوجه شدم رسیدیم و چشمامو باز کردم.

+ممنونم که رسوندیم.خداحافظ

-خواهش میکنم.خداحافظ

از ماشین پیاده شدم و به طرف ساختمون رفتم.وارد خونه شدم.اون کاناپه لعنتی!همین دیشب روش منو بفاک داد.چقدر احمق بودم که حرفاشو باور میکردم.لباسامو عوض کردم.یه شیشه ودکا و لیوان برداشتم.امشب نمیتونستم بدون مست کردن بخوابم.

***
عکس پارت ماشین لیامه😍🖤

نظری؟حرفی؟سخنی؟انتقادی؟فحشی چیزی؟😂

zedy

Pokračovat ve čtení

Mohlo by se ti líbit

21K 8.1K 13
[کامل شده] کتاب دوم از ششگانه‌ی 'بکهیون' FICTION : stars - ستاره‌ها COUPLE : چانبک 🌠 GENRE : درام، فلاف AUTHOR : #صفید EDITOR : ترنم NC+15 ...
55.8K 5.8K 28
"آتش جهنم در برابر خشمِ انتقام زانو میزنه" چی میشه اگه جئون نامجون رئیس یکی از باند‌های مافیای ایتالیا پسرش جئون جونگکوک رو توی شرطبندی به کیم سئوکجی...
70.6K 18.2K 21
بابام یه ماهی فروش بود که بوی گند لباسش اجازه نمیداد شب ها تن برهنه مادرم رو در آغوش بکشه،یا بوسه خوش آمد من رو برای بعد از کار داشته باشه. این شد که...
89.3K 10.8K 37
- جدیدا کم حرف شدی؟ - حوصله ندارم. تن صداش پر از خشم بود. چشماش دیگه روشن نبود و بیشتر به دوتا سیاه چال شباهت داشتن. - شاید حرفات رو جای دیگه می‌زنی،...