part 13

9.5K 1.3K 357
                                    

فکرش مشغول بود.. وقتی چهره ترسیده هایبرید تو ذهنش نقش می‌بست با عذاب وجدان کمی که گرفته بود باعث میشد از اینکه هایبرید رو به اونجا برده پشیمون بشه..

از خودش همچین انتظاری نداشت
حتی فکرشم نمی‌کرد اون لحظه تهیونگ رو انتخاب کنه
اطلاعات خیلی مهمتر از هایبرید بود... حداقل تا قبل از این اینطور فکر میکرد
برای اون اطلاعات خیلی صبر کرده بود و کلی دنبالش گشته بودن..

به تهیونگ نگاه کرد که روی صندلی تو خودش مچاله شده بود و با چهره غمگین و گوشای افتاده
بیرون رو نگاه می‌کرد متوجه بود که چیزی داره هایبرید رو اذیت میکنه..
مطمئن نبود که از اتفاق چند ساعت پیش بود یا چیز دیگه

ماشین رو پارک کرد و پیاده شد تهیونگ هم پشت سرش از ماشین بیرون اومد
جونگکوک راهش رو به سمت دفترش گرفت و تهیونگ خودشو رو جیمینی که رو کاناپه ولو شده بود و تلویزیون رو بی هدف شبکه شبکه میکرد انداخت و پیشونیشو به سینه پسر بزرگتر چسبوند

"هی برگشتی؟" جیمین گفت و موهای کمی بهم ریخته پسر رو نوازش کرد، تو اون عمارت همه دوست داشتن تو موهای نرم و فلافی هایبرید دست ببرن

"ته ته ترسیده جیمینی" تهیونگ زمزمه کرد و کمی صورتشو به سینه پسر بزرگتر فشرد 

"چیشده؟"

"یه آقای ترسناک میخواست ته ته رو زخمی کنه.. من خیلی ترسیدم هیونگ" تعریف کرد و بعد دستاشو دور جیمین حلقه کرد
که یهو از پشت یقه‌ لباسش کشیده شد و از بغل جیمین فاصله گرفت دستاشو سمت جیمین دراز کرد اما به سرعت تو آغوش فرد دیگه ای فرو رفته بود قبل اینکه به خودش بیاد متوجه صدا شد
"یه کم زیادی نزدیک بودید" جونگکوک زمزمه کرد و دستاشو رو کمر هایبرید حرکت داد

"اینجوری بلندش نکن... بعدشم وات د فااک!!"

"چیشده؟"

"تهیونگو با خودت بردی اونجا؟ حتی یه لحظه هم نگفتی ممکنه آسیب جدی ببینه یا حتی بدتر کشته میشد؟" جیمین با عصبانیت گفت و قسمت آخر جملش رو آرومتر لب زد

"اما کشته نشد و الانم حالش خوبه!"

"نمی‌فهمی اصلا! دارم میگم اون نباید زیاد دیده بشه متوجه این هستی؟ ما این همه الکی تلاش نمی‌کنیم، باید تا جای ممکن مخفی نگهش داریم این براش خطرناکه"
جیمین گفت و از جاش بلند شد نمی‌خواست برای هایبرید اتفاقی بیفته، اون بهش قول داده بود..
گذشته ی هایبرید هرچی که بود جیمین قول داده بود که نذاره دیگه آسیبی ببینه
اون هایبریدو اینجا نیاورده بود که وارد دنیای پر خطر و کثیفشون بکنه..

"خودم میتونم مراقبش باشم"

"نیاز نکرده تو هرکار می‌کنی فقط گند..-"

"اون مال منه!" جونگکوک با صدای خونسرد و محکم لب زد و پسر بزرگتر فقط با تعجب بهش خیره موند

 𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙫Where stories live. Discover now