هر شیش تاشون به سمت ون میدوییدن هوا تاریک و بارونی بود...
پول خیلی زیادی رو دزدیده بودن...
و خب..شایدم..بعدش همشونو کشته بودن..خب کی اهمیت میداد؟
اونا که نمیدن.."فک کنم گممون کردن" هوسوک گفت و آروم برگشت تا ببینه هنوزم دنبالشون میکنن یا نه ، بقیه هم سرعتشون رو کم کردن و با نفس نفس به عقب نگاه کردن
"ما واقعا انجامش دادیم... بریم دیگه" جونگکوک گفت و جلوتر از همه راه افتاد
"یسسسس" هوسوک گفت و دستاشونو با جیمین بهم زدن و بعد با هیجان به سمت جونگکوکی که جلوتر از همه بود راه افتاد...
چندتا میونبر دیگه مونده بود تا ازون محله خارج بشن کوچه تنگ و تاریک بود و هیچ موجود زنده ای اونجا دیده نمیشد..
زیاد کارشون به اینورا نمیفتاد ولی همشون شهرو مثه خطوط کف دستشون حفظ بودن...
در هر صورتم تو کاری که اونا بودن ، این نیازه که همه جارو بلد باشی.....جیمین با حس کردن چیزی سر جاش وایساد .. از گوشه چشمش چیزی رو تو تاریکی دیده بود ! چند قدم به عقب برگشت.. و با دقت به تاریکی زل زد به طور واضح چیز کوچولو موچولویی میدید و برای اینکه بخواد چیز بی اهمیتی حسابش کنه زیادی بزرگ بود..
"جیمین؟" یونگی وقتی جای خالیه جیمین رو حس کرد صداش زد
جیمین یذره نزدیکتر رفت ، اون یذره تکون میخورد.. اون چیز داشت نفس میکشید؟!
فقط چند متر باهاش فاصله داشت و بنظر میرسید اون چیز یه پسر باشه !
تو یه نگاه بنظر مریض و ناراحت میرسید ، تو یه جعبه تو خودش مچاله شده بود و پتوی خیلی نازکی دورش پیچیده بود تا سردش نشه..ولی داشت از سرما میلرزید.. بارون میومد و هوا رو از چیزیم که بود سردتر میکرد
جیمین احساس بدی برای پسر داشت.. اون تکونی خورد...جیمین با دقت بیشتر بهش خیره شد چشماش از تعجب درشت شد.. اون فقط یه پسر معمولی نبود...
اون یه هایبرید بود !
میتونست گوشای پشمالو و سفیدشو که از سرما به سرش چسبیده بود رو ببینه و همچنین دمش که از جعبه آویزون بود...چرا همون اول نفهمیده بود؟
اون هایبرید زخم و کبودی های زیادی رو بدنش داشت و خیلی دردناک بنظر میرسیدن ..
جیمین با ناراحتی بهش نگاه کرد"داری چیکار میکنی؟" یونگی کنار جیمین اومد و پرسید "تو-" میخواست حرفی بزنه که وقتی هایبرید رو دید ساکت شد
"باید با خودمون ببریمش"
"جونگکوک نمیذاره"
"اون اگه اینجا بمونه میمیره ، تو خودتم میدونی اینروزا ممکنه چه اتفاقاتی برای یه هایبرید تنها بیرون از خونه بیفته !"
YOU ARE READING
𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙫
Fanfiction[Completed] تهیونگ یه هایبرید گربست که از خونه فرار کرده... جونگکوک رئیس یه بند خلافکاره که از هایبریدا متنفره.. چی میشه اگه ، تهیونگ راهش به خونه جونگکوک باز شه؟؟ جونگوک اصلا قرار نیست ازش استقبال گرمی کنه..! _________________________________ _چر...