part 6

9.3K 1.6K 474
                                    


جونگکوک تو دفترش نشسته بود و به کاغذای زیر دستش سرو سامون میداد.. اما نمیتونست تمرکز کنه... فکرش همش به هایبریدی که تو خونش بود کشیده میشد...
آهی کشید و لگدی به میز زد

"اون هایبرید فاکی.." جونگکوک با حرص زمزمه کرد
"اشتباهمو برای بار دوم تکرار نمیکنم.."

اون قبلا عاشق هایبریدا بود...
فک میکرد اونا خیلی باحال و شگفت انگیزن و همیشه دلش میخواست یه هایبرید داشته باشه..

قبلا یه دوست خیلی صمیمی داشت...
وقتی ۱۴ سالش بود پدرش یه هایبرید برای کارای شرکت خرید ..
ولی جونگکوک ازون پسر هایبرید نرمالو خوشش اومده بود...

اونا تمام روز رو باهم بودن...
باهم مدرسه میرفتن ، باهم بیرون میرفتن ، بازی می‌کردن و وقت خواب همو سفت بغل میکردن..
پدرش خوشحال بود که جونگکوک از داشتن یه دوست جدید اینقد خوشحاله..

اونا جدا ناپذیر بودن...و جونگکوک هم تمام این مدت عشقش نسبت به هایبرید رو درونش مثل یه راز نگه داشته بود و از هایبرید پنهانش میکرد
ولی یروز بهش اعتراف کرد..

'وی...م-من خیلی دوست دارم و...می‌خوام که دوست پسرم باشی' این  چیزی بود که اون موقع به هایبرید گفت ، برق واضح چشمای ذوق زده هایبرید رو یادش بود که لبخند بزرگی رو صورتش ظاهر شد و محکم بغلش کرد

'منم دوست دارم کوکی' هایبرید با ذوق جوابشو داد و اونا حالا باهم بودن...  گهگاهی دستای همو یواشکی می‌گرفتن و بوسه های معصومانه ای رو لپای هم میذاشتن و هردو بعدش سرخ میشدن

تو مدرسه بعضی از بچه ها پسر هایبرید رو اذیت می‌کردن و میگفتن اون یه هرزس و مثل چیزی که همه هایبریدا می‌خوان فقط جفت گیری کرده..

جونگکوک همیشه از دوست پسرش دفاع میکرد و همه بچه هایی رو که جرئت میکردن همچین حرفایی رو به دوست پسرش بزنن زیر مشتای ناتمومش قرار میداد ، اون دردسرای زیادی رو تو مدرسه درست میکرد و حتی یبارم اخراج شد!
پدرش اصلا ازین موضوع خوشش نمیومد اون میخواست پسرش با سابقه خوبی وارد بیزنسش شه
یه بیزنس متفاوت...!

اما عموش اهمیتی به این چیزا نمیداد...
عموش با اونا زندگی میکرد ازونجایی که خونشون خیلی بزرگ بود اون همیشه جونگکوک رو تو کاری که دوست داشت حمایت میکرد و اهمیتی نمیداد چی باشه حتی اگر کتک زدن بچه های دیگه بود !

عموش خیلی دورورش میپلکید مخصوصا وی..
اون هربار به بهونه های مختلف به وی می‌گفت وسایلاشو براش بیاره و بعدش سرش رو نوازش میکرد و کلی ازش تعریف میکرد اون میدونست که هایبرید اینو دوست داره...

جونگکوک خوشش نمیومد عموش اینقد دورور هایبریدش باشه...
عصبانی شد و مرد رو هل داد
'اون ماله منه!!' اون داد زد
عموش اولش یذره متعجب شد ولی بعدش نیشخندی زد و به وی نگاه کرد

 𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙫Where stories live. Discover now