یاد وی میافتاد وقتی که تو مدرسه اذیتش میکردن و جونگکوک هم همیشه بغلش میکرد تا آرومش کنه و تو گوشش زمزمه میکرد که اون فوق العاده ست و هرزه نیست

همه چیزه اون هایبرید یاد وی مینداختتش و این خیلی آزارش میداد...

اما..یجورایی هم... خوشش میومد..!

اون قبلا هیچوقت خواب وی رو نمی‌دید و کم پیش میومد که به گذشته فکر کنه ولی الان همه تلاش هایی که برای فراموش کردن وی کرده بود با اومدن تهیونگ بی نتیجه شده بود..

اون اشکای کوچولوی تهیونگ خیلی اذیتش میکرد
پس کاری رو که دلش گفت انجام داد...

"بیا اینجا" جونگکوک گفت و دستاشو برای هایبرید باز کرد
با چشمای پف پفیش به مسترش نگاه کرد و اون هم سری تکون داد تا هایبرید عجله کنه

تهیونگ با تردید به سمتش رفت و جلوش وایساد گوشاش به سمت عقب رفته بود و نا مطمئن به مسترش نگاه میکرد

"بدو من کل روزو وقت ندارم" جونگکوک گفت و  تهیونگ هم سریع رو پاهاش نشست و خودشو تو بغل مسترش مچاله کرد

"رهاش کن" جونگکوک زمزمه کرد
فقط احساس میکرد باید هایبرید رو آروم کنه...

وقتی اون کلمه از لب های پسر بزرگتر خارج شد هایبرید به بافت نرمی که تن جونگکوک بود چنگ زد و بغضی که سعی در نگهداشتنش داشت رها شد و اشکهای مرواریدیش از چشم هاش جاری شدن جوری که انگار منتظر شنیدن همین جمله بود..

جونگکوک دستاش رو دور هایبرید پیچید
عقلش می‌گفت نباید اینکارو کنه ولی قلبش قبول نمی‌کرد اون فقط میخواست اون هایبرید رو آروم کنه...پس انجامش داد

احساس عجیبی داشت..

"اوه خدا" جیمین با تعجب جیغ زد
چشمای درشتش با صحنه ای که یک هزارم درصد هم انتظارش رو نداشت حتی از حالت عادی هم درشت تر شده بود از جونگکوک انتظار این کارا رو نداشت چون اساسن پسر کوچیکتر آدم بیشعوری بود و کم پیش میومد به کسی اهمیت بده
اونم تهیونگ!..

جونگکوک کمر هایبرید مچاله شده تو بغلش رو نوازش میکرد

جئون جونگکوک داشت به یکی اهمیت می‌داد!!
این لحظه لعنتی رو باید یه جا ثبت کرد..!!

"جیمین میتونی خفه شی؟!!!" جونگکوک با نفس حرصی ای غرید ، واقعا نمی‌خواست کسی این صحنه رو ببینه الان تنها کاری که میخواست بکنه این بود که اون هایبرید رو بندازه زمین و هرچه سریعتر خودشو تو اتاقش حبس کنه

جیمین دهنشو بست و فقط بهشون نگاه کرد به صورت جونگکوک نگاه کرد که به رو به روش خیره شده بود و حالت صورتش راحت بنظر نمیرسد ولی اینطوریم نبود که ناراحت باشه...عجیب بود

جیمین به بینیش چینی داد و برگشت .. فکر کرد که بهتره اون دو تا فعلا تنها باشن..
فقط اومده بود قبل از خواب با هایبرید بازی کنه..

 𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙫Where stories live. Discover now