"خیلی خب خیلی خب.."
جونگ کوک چشماشو چرخوند و گفت

-هی دارلینگ...شماره میدی؟-
نویسنده به هوسوک گفت

'شات عاپ..به هیچ کس شماره نمیدم'

-من چییی؟-
نویسنده با حالت مظلومی گفت و دل هوسوک اصلا نسوخت چون نویسنده شبیه شتر درحال زایمان شد صداش.

'بای بای هانی'
هوسوک با پوزخند گفت و رفت

تهیونگ پوکر به خود درگیری های هوسوک خیره بود:"چشه این؟"

جونگ کوک درحالی که قهقهه میزد:"نویسنده هر بار میخواد مخشو بزنه ولی میرینه..بلد نیست یکم کیوت باشه"

"مگه نویسنده دختره؟"
تهیونگ گفت و جونگ کوک خندش متوقف شد
به افق خیره شد
نویسنده هم به افق خیره بود

-عزیزم بهش فکر نکن...برو دوست پسرتو بکن...بهش فکر نکن-
نویسنده با بغض گفت و زد زیر گریه

جونگ کوک هنوز به افق خیره بود
"وی هیونگ..پاشو بریم اینجا جای ما نیست"
کوک گفت و بلند شد تا بره






‌***

بابا:
جونگ کوکی؟پسرم؟چندین وقته ندیدمت..دلمون برات تنگ شده.

بابا:
جونگ کوک؟

بابا:
بیا تمومش کنیم این قهرو...ما مشکی با گی بودنت نداریم.‌‌..

جونگ کوک:
چرا باید اعتماد کنم که قرار نیست اذیتم کنید؟

بابا:
کل عمرت با ما بودی کوک..مارو می‌شناسی

جونگ کوک:
چون میشناسم میپرسم

بابا:
جونگ کوک...

جونگ کوک:
بخاطر پول میخواید برگردم؟؟؟!!

بابا:
چی؟نه!

جونگ کوک:
فعلا نه...یا...ثابت کنید

بابا:
ولی...چطور؟؟

جونگ کوک:
نمی‌دونم











مارک:
ج و ن گ ک و ک(جونگ کوک)

جونگو:
ب ل ه (بله)

مارک:
چ ه خ ب ر(چه خبر)

جونگو:
س ل ا م ت ی(سلامتی)

مارک:
گ و د(گود)

جونگو:
چ ر ا ا ی ن ج و ر ی ص ح ب ت م ی ک ن ی م؟(چرا اینجوری صحبت میکنیم؟)

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now