115

6.4K 806 407
                                    

خسته از بحث مسخره ای که نامجون و یونگی داشتن به صندلی تکیه داد.

چند ساعت پیش که برگشته بودن از خونه ی مارک،همه سوپرایز شدن با دیدن جونگ کوک.
انقدر جونگ کوک رو سوال پیچ کردن که موضوع رو بالاخره گفت.
اولش همه تو شوک این رفتار بد خانواده اش بودن و بعدش؟
خب در حال فحش دادن به خانواده اش
مشکلی نداشت

خودش هم بود فحش میداد
با صدای 'دینگ' مانندی که از گوشیش اومد ، گوشیش رو از جیبش در آورد

باباش؟چرا ول کن نبودن؟خودشون بیرونش کردن پس مشکلشون چیه؟!

______________________________________________
بابا:جانگ کوک
Read

بابا:من بابت حرف اون روزم متاسفم
Read

بابا:من فقط عصبی بودم که تو یه همجنسبازی
Read

بابا:می‌دونم اون پسره خواننده ی مورد علاقته ولی بهش فکر کن!...این یه علاقه ی زودگذره..آخرش عاشق یه دختر خوشگل میشی و ازدواج میکنید و بچه دار می‌شید.
Read

بابا:اون پسره هم وقتی ازت خسته بشه تورو دور میندازه

جونگکوک:خوبیش اینه کسی که ممکنه دور انداخته بشه منم نه تو.

بابا:تو پسرمی جانگ کوک.

جونگکوک:ولی تو بابام نیستی.

بابا:چی؟
Read

بابا:جانگ کوکا... لطفاً این حرف رو نزن و عصبیم نکن
Read

بابا: نزار عصبی بشم
Read

بابا: جانگ کوک!!

بابا: جواب بده

بابا:تو منو بلاک کردی؟!

بابا:جئون جانگ کوک!






______________________________________________
گوشی رو با اعصابی داغون انداخت روی میز

جیمین که کنارش بود با نگرانی حرف زد:"چی شده کوک؟"

لبخندی به هیونگ مهربونش زد:"هیچی هیونگ..چیز مهمی نیست"

جیمین سر تکون داد و لبخند زد

تهیونگ از اتاق اومد بیرون و داد زد:"چرا یونتان رو از اتاقش بیرون نمیارید؟؟؟همش اونجاست"

سوکجین غر غر کرد:"موهاش میریزه روی زمین"

"یااا"
تهیونگ گفت

چشمای جونگ کوک قلبی شد با دیدن پاپی کیوتی که سمتشون میومد

تهیونگ هم کنارش روی کاناپه نشست و یونتان هم روی پاهای تهیونگ اومد و نشست

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now