78

7.9K 1.2K 205
                                    

با دیدن زخم لب تهیونگ با نگرانی نزدیکش شد.
باورش نمیشد بخاطر یه احمق تهیونگ اینجوری شده باشه.
ته دلش به تهیونگ افتخار میکرد که تنها زخمی که بعد اون کتک کاری داشته لبشه و هیونمین تقریبا له شده.

"حالت خوبه؟..ل-لبت"
با دیدن خونریزی کمی که داشت خودش و هیونمین و خانوادش رو لعنت کرد.

"خوبم"
تهیونگ گفت
"پانسمان؟آه..ت-ته..لبت داره خون میاد"
"چیزی نیست..درد زیادی نداره"
و لبخند زد

با دیدن نگرانی تو چشمای کوک سعی کرد بحث رو عوض کنه
خنده ای کرد:"به به..دیدی چه جنتلمنم؟"

کوک خندید و مشت آرومی به بازوش زد
"آره خیلی..ولی لبت"
خب مثل این که موفق نشد بحث رو عوض کنه

"من خوبمممم!آیم اوکی!"
گفت و از جاش بلند شد

با زنگ خوردن گوشیش 'پوف'ــی کشید

با دیدن اسم سجین ابرویی بالا انداخت
"بله؟"
-...
"چی؟مگه استراحت نیستیم؟"
-...
"وات د فاک هیونگ؟"
-...
"یعنی نمی‌تونیم چند روز استراحت کنیم؟"
-...
"خیلی خب"
و قطع کرد

رو به چشمای نگران کوک گفت:"یه خبر بد دارم...فردا باید برم پاریس...ولی تو فردا برو کمپانی برای تستی که پی دی نیم شخصا میخواد ازت بگیره..خیلی خب؟"

کوک 'آه'ــی کشید:"خیلی خب..میرم..پس الان برم خونه می‌دونم هیونمین رو ببینن قیامت میشه"

تهیونگ 'نچ'ـی کرد:"مدرک نداره بگه ما با همیم...ولی آره برو خونه منم باید کارایی که سجین گفت رو انجام بدم و تا چند ساعت دیگه اعضا میان خونه برای جمع کردن وسایلا"

کوک سر تکون داد:"پس...من برم دیگه..چند وقت میمونی پاریس؟"

تهیونگ شونه ای بالا انداخت:"واقعا نمی‌دونم..مثل این که برای ام وی جدید باید بریم"

چشمای کوک برق زد:"واقعاا؟واییییی..خیلی ذوق دارم براش..منتظرشم..و زود برگردین"
جمله ی آخرش رو با لبای آویزون گفت.

تهیونگ لبخندی زد:"اوکی بیب..زنگ میزنم راننده برسونتت"
____
سه روز گذشته بود و هیچ خبری از تهیونگ نداشت بجز عکسایی که خبرنگارا ازشون می‌گرفتن..کوک تقریبا افسردگی گرفته بود.

پدرش از اون روز به بعد محافظه‌کار تر شده بود.
پدرش که نه..کل خانواده.

عموش و خانواده اش خونه ای پیدا کرده بودن نزدیک خونه ی خودشون و کوک میتونست نفس راحتی بکشه.

با زنگ خوردن گوشیش با ذوق سمتش رفت ولی با دیدن اسم 'کثافت' بادش خالی شد.

"بله هیونگ؟"
-....
"خیلی خب..باید از پدرم اجازه بگیرم"
-....
"بهت خبر میدم اجازه داد"
-....
"باشه..خدافظ"
و قطع کرد

سمت هال،جایی که مادرش نشسته بود و قهوه میخورد.
پدرش سر کار بود و خبری ازش نداشت

مادرش رو صدا کرد:"مامان..میخوام برم دیدن دوستم"

مادرش خیلی نامحسوس چشماشو ریز کرد و قهوه رو روی میز گذاشت.

کوک چشم غره ای رفت:"هیونگم..مارک..میتونم برم؟"

مادرش مثل این که خیالش راحت شده باشه گفت:"اوه خب..برو"

کوک حرفی نزد و رفت تا به مارک خبر بده و بره دیدنش.

____
توی کافه نشسته بودن و صحبت میکردن و میخندیدن.

"وای هیونگ باورم نمیشه..واقعا بهش گفتی؟؟چی گفت؟"

مارک تکخندی کرد:"اونم گفت ازت متنفرم..واییی مثلا قرار بود بگه عاشقتم..خداااا"
و خندیدن.

مارک گفت میره دستشویی و کوک گوشیش رو در اورد
وارد توییتر شد و با دیدن عکسا حس کرد بغض کرده.

'دیده شدن کیم تهیونگ و لالیسا مانوبان در پاریس'

'واقعا؟من ویمین شیپ میکردم..خوشم نیومد'

'تهیونگ و اون دختره..ازش متنفرممم'

'قلب جنلیسا شیپرم درد می‌کنه'

و....
دیگه نخوند.
توی عکس تهیونگ و لیسا دستای همو گرفته بودن و راه میرفتن.

حس میکرد تهیونگ بهش دروغ گفته.
این واقعا برای ام وی جدید بود؟؟

مارک از دستشویی اومد و با دیدن قیافه ی کوک ابرویی بالا انداخت:"بهت خبر دادن زنت مُرده؟؟چرا قیافت اینجوریه پسر؟"

کوک لبخند فیکی زد:"چیزی نیست..خوبم...من دیگه برم بابام عصبی میشه"
و کتش رو برداشت.

"عا عا..واقعا؟خب..خیلی خب مراقب خودت باش..من یکم اینجا میشینم"

کوک خنده ی الکی ای کرد:"من حساب نمیکنما...خودت حساب کن"

مارک خندید:"خیلی خب..برو"

کوک براش دست تکون داد و رفت بیرون

باد سرد به صورتش شلاق میزد و باعث میشد بلرزه.
حس کسی رو داشت که بازی داده شده.
بغضشو به سختی قورت داد و قدم های آرومش سمت مقصدش برد
به آسمون سیاه نگاه کرد...ماه سفید اون وسط میدرخشید.
حدس زد اونجا باید صبح باشه..هوا روشن باشه.

ماه سفید توی آسمون سیاه کوک میدرخشید و خورشید زرد توی آسمون آبی تهیونگ.

سعی کرد فکر بدی نکنه و منتظر باشه تا تهیونگ خودش بهش بگه.

توی این کار ناموفق بود چون تهیونگ حتی بهش زنگ هم نمی‌زد.

یادش اومد که از اول بخاطر چیزای منحرفانه طرف کوک اومده..شاید ازش خسته شده؟شاید دیده لیسا خوشگل تره؟شاید دیده لیسا مهربونه تره؟شاید لیسا رو دوست داره؟

دیگه فکر نکرد
یعنی نتونست فکر کنه
چون دستی رو روی شونه اش حس کرد و بعد کوبیده شدنش به دیوار.

_______
تعداد ووتا و ویو ها رو میبینم میخام خودزنی کنم=|

ایشالا رگ‌ گشادیم نزنه بالا اپ کنم
اگه زد نگران نباشید رگ میزنم😂🍻

روتون کراشم:›

سایلنت ریدرا خوش میگذره؟چیزی لازم ندارید؟تعارف نکنیدا😂🍷

لاو یووو گایززز...هق کراشم روتونننن❤

ولی خدایی می‌خونید ووت بدید=|

چقد زر زدم.

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Där berättelser lever. Upptäck nu