57

9K 1.4K 339
                                    

جیمین رو به هوسوک زمزمه کرد:
"یعنی بریم تو؟"

هوسوک شونه ای بالا انداخت و با دیدن یونگی که داره این سمت میاد لبخند زد
آروم صداش زد
"پیس.. یونگی..بیا اینجا"

یونگی چشم غره ای رفت و اومد سمتشون:
"ها؟"

جیمین آروم تر گفت
"هیشش..نمی‌دونم اون تو چه خبره..بریم تو یعنی؟"

یونگی اخم کرد:
"خب برید...به من چه"
و رفت.

هوسوک 'آه'ـــی کشید و گفت
"بریم تو"

و در رو آروم باز کردند.

با دیدن صحنه رو به روشون نزدیک بود جیغ بزنند.

سر تهیونگ رو شکم کوک بود و بغلش کرده بود و کوک هم دستاش روی بدن تهیونگ بود.

جیمین آروم گفت:
"گفت دوستشه..نگفت زنشه"
و ریز ریز خندیدن.

هوسوک با لحن مثلا جدی ای گفت:
"ولی خدایی چرا شبیه زن و شوهرا که شب اول ازدواجشونن تو دهان همن؟"

همون موقع سوکجین وارد شد.

با دیدن صحنه رو به روش جیغ کشید:
"وات د فاااااااااک؟"

و باعث شد کوک با ترس از خواب بپره و دوتا جفتک به شکم تهیونگ بزنه و تهیونگ هم از روی تخت بیفته.

هردو با ترس و درد به در اتاق نگاه کردند.

با دیدن اون سه نفر که حالا شده بود پنج نفر ،تهیونگ پوکر شد و جونگ کوک خجالت کشید

سوکجین شروع کرد
"کیم فاکینگ تهیووونگ چرا شبیه دوست پسرای نمونه این پسره رو بغل کردییی؟؟؟؟"

کوک با ترس آب دهانشو قورت داد.

تهیونگ 'پوف'ـــی کشید و روی تخت نشست.

"چتونه؟چیزی به اسم حریم خصوصی میدونید؟؟"

سوکجین چشم غره رفت:
"این پسره که تو بغلته میدونه؟"

تهیونگ چیزی نگفت و دست کوک رو گرفت
"انقدر نگین این پسره..اسمش جونگ کوکه"

همه چشم غره رفتن
"هرچی"

____
داشتن صبحونه می‌خوردند و کوک هنوز معذب بود و توی جاش همش تکون میخورد.

یونگی بالاخره طاقتش تموم شد:
"بسه دیگهههه...همش تکون میخوری..بشین عین آدم غذاتو بخور"

کوک لبشو گاز گرفت و گفت:
"چشم..متاسـ-ـفم"

و تلاش کرد دیگه تکون نخوره.

تهیونگ چشم غره ی ترسناکی به یونگی رفت که باعث شد یونگی لحظه ای بترسه.

سمت کوک گفت:
"اشکال نداره...می‌دونم معذبی..اینام که عین جغد زل زدن بهت"

اینو با همون چشم غره ی ترسناک رو به اعضا گفت که باعث شد همشون نگاهشونو از تهکوک بگیرن.

هیچ کدوم نمیدونستن تهیونگ کِی انقدر ترسناک شد..شاید بود و خبر نداشتن؟!

جیمین سعی کرد جو رو درست کنه

"هی..یکم از خودت بگو..میتونی بخونی مثلا؟"

کوک دستپاچه شد
"عاممم..نمی‌دونم...یک بار برای دوستم خوندم و خوشش اومد..نمی‌دونم"

چشمای تهیونگ برق زد
"واقعا؟؟میتونی برامون بخونی؟"

(مگه چراغه؟#کلیشه)

کوک تند تند سرشو تکون داد:
"نههه..من در اون حد نیستم..من...خب..آه.."

با دیدن چشمای مشتاق همشون پشیمون شد.

یک بار که چیزی نیست؟!

"باشه"
گفت و به ادامه ی غذاش رسید

"عالیهههه"
جیمین گفت و بقیه سر تکون دادن.

_
"چی میخوای بخونی؟"
یونگی پرسید و بقیه هم منتظر به کوک نگاه کردن.

"آهنگ 2U از جاستین؟"
کوک گفت و یونگی سر تکون داد

"خیلی خب..برو ببینیم چیکار می‌کنی"

کوک نفس عمیقی کشید و به چشم های مشتاق اونا نگاه کرد.

"No limit in the sky
That I won't fly for ya
No amount of tears in my eyes
That I won't cry for ya, oh no
With every breath that I take
I want you to share that air with me
There's no promise that I won't keep
I'll climb a mountain, there's none too steep"

با حس نگاه های سنگین اونا نفس عمیقی کشید
ادامه داد

"When it comes to you, there's no crime
Let's take both of our souls, and intertwine
When it comes to you, don't be blind
Watch me speak from my heart
When it comes to you, comes to you"

دیگه نتونست..

"دیگه نمیتونم..."
گفت و روی مبل نشست.

__________
چقد نویسنده خوبیم؟:))

تهیونگ غیرتی😂💸
کوک مظلومم

بقیه.../:

مود یونگی😂

میدونین خیلی دوستون دارممممم؟؟❤❤❤❤❤

ووت بدین و کامنتتتت..مرسی❤

چقد طرفدار امگاورس زیاده..ینی امگاورس بنویسم؟؟بیشتریا گفتن امگاورس..ترکیبی بزنم امگاورس و ومپایر؟؟😂💸
.
.
.
.
(اینا چیه؟:/)


🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now