یوری توی رستوران نشسته بود و مارک و جونگ کوک بیرون رستوران بودن
مارک لبشو گاز گرفت:"فاک...ماسکتو بکش بالا تر...شت جونگ کوک چرا انقدر خوشگله این؟اولین کار خوبی که برام کردی همین بوده"
جونگ کوک چشم غره رفت و ماسکش رو کمی بالا تر کشید:"اولین؟عوضی"
مارک نگاهی به کت شلوار توی تنش انداخت:"ولی حس میکنم اومدم عروسی"
جونگ کوک پوکر شد:"اونو نگاه..چه لباس خوشگلی پوشیده...اینایی که تو پوشیدی انگار با لباسای اون سته...بریم داخل"
و مارک رو هول دادوارد شدن و نگاه یوری روی جونگ کوک اومد و لبخند زد ولی با دیدن شخص ناشناس کنارش گیج شد.
جونگ کوک و مارک کمی خم شدن:"سلام نونا"
"سلام خانم"مارک با گیجی بهشون سلام کرد
نشستن:"ایشون مارک هستن..دوست عزیز من...امشب قراره شما رو مهمون کنن"
جونگ کوک گفت و مارک با ترس بهش خیره شد
فاک..اونقدر پولش زیاد نبود حساب کنهیوری لبخند زد:"ممنونم ازش ولی چرا؟"
جونگ کوک چشمک زد:"یه قرار؟"
و گونه های یوری سرخ شدمارک با ترس به جونگ کوک خیره بود
جونگ کوک به گوشیش اشاره کرد و مارک متوجه شدآروم وارد صفحه ی چتش با جونگ کوک شد
__________________________________________
جونگو خوشبخت:
عوضی...من حساب کردم ولی تو بگو خودم حساب کردم...با کلاس تره...اینم برای این که نمیتونم ببرمت پاریس;)..خوش بگذره____________________________________________
مارک به کوک لبخند زد و کوک هم خندید که از زیر ماسک دیده نشد"خب من دیگه برم..."
جونگ کوک گفت و یوری بلند شد جلوش رو بگیره"نرو جونگکوکا"
یوری گفت"نونا...باید برم...مارک هیونگ هم از قبل غذا ها رو سفارش داده...بهش گفته بودم چیا دوست داری...خوش بگذرههه"
و سمت در رستوران رفت و رفت بیرون.سوار ماشینی که کمپانی همیشه همراهش میفرستاد شد و بهش گفت برگرده خوابگاه
***
"من برگشتمممممم"
جونگ کوک داد زد و دید چراغا خاموشه
بادش خوابید و 'پوف'ـی کشیدزمزمه کرد:"منتظرم نبودن.."
و با شونه های افتاده سمت اتاق خودش رفت تا لباسش رو عوض کنه.دکوراسیون عادی ای داشت اتاق.
یه چیز قشنگ و معمولی.تنها قسمتی که از اتاقش خیلی دوست داشت اتاقکی بود که کلی لباس داخلش داشت.
بعد از عوض کردن لباساش که یه شلوارک تا بالای زانوش و یه تیشرت مثل همیشه گشاد بودن سمت اتاق تهیونگ رفتدرو باز کرد و دید توی تختش دراز کشیده و دستش یه گوشیه و داره باهاش ور میره
چون اتاق تاریک بود نور موبایل میفتاد توی صورتش و روشن نشونش میدادته با شنیدن صدای در گوشی رو گذاشت کنار و نشست توی جاش
کوک جلو اومد و کنار تهیونگ نشست
"سلام"تهیونگ لبخند زد:"سلام بیبی..تونستی؟"
جونگ کوک لبخند زد:"گذاشتمشون پیش هم و اومدم پیش تو"
تهیونگ تکخندی زد و کوک رو کشید توی بغلش
"خوابم میاد و بدون تو نمیخواستم بخوابم"کوک خندید و سینه ی تهیونگ رو بوسید و بازم سرشو گذاشت روش.
"شبت بخیر بیب"
جونگ کوک خودشو کمی بالا تر کشید و کردن تهیونگ رو بوسید
"این کارا رو نکن میخوایم بخوابیم. نمیخوایم تا صبح بیدار باشیم که;)"
و شیطانی خندیدجونگ کوک گاز محکمی از گردن تهیونگ گرفت که داد تهیونگ هوا رفت
"یااا خرگوش شیطون...فردا شایعه میسازن"
تهیونگ غر زد"اهمیتی نمیدم"
____________________________________________
مارک:
فاک...خیلی خوب بودمارک:
ازش خوشم اومدههههمارک:
وایییی الان دارم باهاش چت میکنم..اون خیلی شیرینه.مارک:
مرسی کوکی~مارک:
دوست دارم کوکی~مارک:
امیدوارم تا اخر ماه عروسیمون باشه;)مارک:
خیلی جوگیر شدم دیگه...بای***
سلامی دوبارههق خب آره
دو پارت شدگشادی را شکست میدهم:}
ولی امروز مهمون داشتیم و منم که همیشه از شب تا صبح بیدارم و آره...تا ساعت پنج عصر هم بیدار بودم داشتم از بی خوابی میمردم که مهمونا رفتن تا ساعت دوازده شب خواب بودم
چقد زر زدملاو یو❤
پ.ن:ببای تا فردا❤
YOU ARE READING
🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱
Fanfiction[مزاحم سکسی] کیم تهیونگ..آیدل معروف و عضو بوی بند بزرگ بی تی اس...شبا چیکار میکنه؟🦋 درسته اون یه منحرفه.. جونگ کوک فن وفادار کیم تهیونگ که عاشقانه دوسش داره🌱✨ قرار نبود اینجوری عاشق بشن..قرار بود؟! *** Couple: Vkook - Yoonmin - Namjin *** Unknown:...